خواهرم از من کوچیکتره هی میگفت بخدا اینا مشکوکن چطور اینقد ادعا دارید صمیمی هستید از هیچیش خبر نداری
صبح بعد ازدانشجاه زنگ زدم اومد خونمون
خواهرم پیش دانشگاهی بود اصلا از پگاه خوشش نمیومد
تازه از مدرسه اومده بود گفت من میرم پیش مامان شما راحت باشید پجاه بهم گفت نگاه من دیگه به اینجام رسیده بعد زد زیر گریه منو پگاه قبلا درمورد همه چی باهم حرف میزدیم