یه عروسی رفته بودیم.
عروس داشت اون وسط میرقصید.
بعد مادرشوهرش داشت میرفت که بهش شاباش(شادباش) بده.عروس رقصش رو قطع کرد داد زد الآن نیاید شاباش بدید الآن نیاید شاباش بدید.شاباش یه آهنگ جداگونه داره همتون اونموقع بیاید بهم شاباش بدید.😶😑😯🤐😮
گفتی مهمونی پشت عقد یاد مهمونی پشت عقد پسر عموم افتادم که طرف عروس همه فامیلو دعوت کرده بودن
خلاصه موقع شام کباب از بیرون گرفته بودن برنجو خودشون درست کرده بودن.خیلیم آدمای خوب و مهربونی بودن سر سفره غذارو که خوردیم عمه بزرگم هرچی کباب توی ظرفا مونده بود برمیداشت میریخت تو پلاستیک مادر دومادم که زنعموم بشه همین کارو میکرد.
منو مامانم از خجالت داشتیم میمردیم
اونام تعجب کرده بودن
حالا هم عمه ام هم زنعموم وضعشون توپ
اصلا نخورده نیستن ولی نمیدونم فازشون چی بود
[QUOTE=65164776]سارا تویی؟😎😆 منم الی جاریت😅[/QUOTE
نه من سارا نيستم دلي هستم الي جون 😂😂
ولي خدايي اسم يكي از جاريمام الي اسمتو ديدم گرخيدم 😅😅
عروس چقد قشنگه ایشالا مبارکش باد دوماد خوش اب و رنگه ایشالا مبارکش باد شله شله شله شله شله .... 😅😅😅😅
یه آدم بشدت عقده ای بود شوهرش سمند داشت، حالا سمند مال باباش بود و مال هزار سال پیش، بعد هر دیقه ب من نشون میداد میگف اون سفیده رو می بینی؟ ماشین ماست😑 بعد یه سری گف بیا بهتون قرضش بدم برید دور بزنید.... خودم ک نمیرم بجای من تو برو دور بزن خوش بگذرون.... دیگه نامزد سابقم شش ماه بعدش سراتو خرید زنه بیخیال شد....
منم هر وقت برام خواستگار میومد بعده رفتنشون میفتادم به جون میوه ها مامانم میگفت طفلی میوه ندیده ک فقط از اون قسمتی که خواستگارا میرفتنو من میوه هارو میخوردم خوشم میومد😅 حالا بابای من عادت داره خیلی میوه میخره برای خونه ولی میوه ی خواستگارا ی چیز دیگه بود یادش بخیررر الان مامانم از شرشون راحت شده😅
بچهااینوتعریف میکنم چون هم برادیشبه هم خیلی ضایع بودخداییی اب شدم
خانمایی که بچه کوچیک دارن میدونن که همیشه دستمال کاغذی بایدتوکیف باشه من خودم به شخصه همیشه ازاین کوچولوهادارم
تااینکه به درخواست شوهرگف بریم بیرون منم اون دستمالاتموم شده بودیکی ازاین دستمال رولیها که واسه واسه مصرفای توالته ولی نوبودهنوزنذاشته بودم توتوالت
سریع وهولهولکی چپوندم بارول کامل توکیفم ازشانس بدمن وقتی رفتیم خواهرشوهرمیناروهم دیدیم اومدن پیشمون پدرشوهرومادرشوهرم وبقیه خوانواده شوهربه ماملحق شدن
بعدخوردن غذاهمه پی دستمال کاغذی میگشتن که شوهرمن گف مریم توکه توکیف دستمال آوردی بده بهشون
من همونجوری هنگ موندم باهزارخجالت دراوردم وهمینجوری داشت دستماله بین ۲۰نفردست به دست میشد
انقدضایع بودکه اب شدم
برمن عبرت تادیگه رول توالت باخودم حمل نکنم😆😆😆😆😆😆
فقدهمین ازش مونده😂😂😂😂
