دلم پرنیست داره میترکه.بخدای بالاسرم قسم ازدستشون ه لحظه آسایش نداشتم.بخدااگه حکم مرگشون دست من بودهمین الان مینوشتم.موقعی که منووزدگیموداغون میکردن ومیرفت مسافرت به خدامیگفتم خانوادگی برن زیره تریلی.ولی الان کاری باهاش کردم به مرزگدایی افتاده.ازهرکس وناکس پول میخواد.زنشم داره دق میکنه.دلم خنک شده آخیش .