2777
2789
عنوان

تكان خوردن جنين در هفته ٢٦

126 بازدید | 8 پست

سلام دوستان

من الان آخر هفته ٢٦ هستم

صبح و ظهر حركات جنين رو كاملا حس كردم

اما الان يكساعت بيشتر از شام گذشته و به پهلو چپ هم خوابيدم اما تكون نخورده

از الان مهمه اين قضيه يا بايد از هفته٢٨ حساس شد؟

شاید خوابه ۲۴ ساعت که تکون نمیخوره

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

منم هفته ۲۶ هستم ...نیم ساعت بعداز غذا خوردنم شرو میکنه حرکت...صبحا یه بار ساعت ۶ صبح پا میشه لگد زدن بعدش تا ساعت ۱۱خوابه و حرکتی نداره

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند..چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند...
منم هفته ۲۶ هستم ...نیم ساعت بعداز غذا خوردنم شرو میکنه حرکت...صبحا یه بار ساعت ۶ صبح پا میشه لگد زد ...

بعد از نهار و شام هم حركت داره؟منظورم اينه كه حركاتش كاملا منظمه يا ممكنه بعد از يه وعده هم تكون نخوره؟

ببین نی نی من اینطوریه ک از هر غذایی خوشش بیاد تکون میخوره،اگه خوشش نیاد حتی اگه خودتو بکشی هم تکون نمیخوره،از کباب خیلیییییی خوشش میاد،از شیرموز خوشش میاد،غذاهایی ک سبزیجاتش زیاده رو اصلا دوست نداره،شاید نی نی تو هم اینطوری باشه

۳۵هفتگی اومدم بغل مامانم،چون پسر عجولی هستم و دوس داشتم زودتر مامانمو ببینم😊

کلا نینی من خدا رو شکر حرکتش زیاده ...ولی بهت بگم دوستم و زن داداشم نینی هاشون کم حرکت بود مرتب از نگرانی میرفتن سونو ..حالام هر دو زایمان کردن دو تا بچه خوشگل و زبر و زرنگ ...اصن نگران نباش ..حرکت از هفته ۲۸ به بعد مهمه اونم فک کنم باید در ۲ساعت ده ضربه بزنن همین

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند..چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند...
بعد از نهار و شام هم حركت داره؟منظورم اينه كه حركاتش كاملا منظمه يا ممكنه بعد از يه وعده هم تكون نخو ...

اره ممکنه بعد از یه وعده تکون نخوره 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

دکتر زیبایی

manammaman | 22 ثانیه پیش
2791
2779
2792