خیلی تو مخمه چاره داشتم جدا میشدم ازش. از مارمولک میترسم در حد مرگ دیروز توخونه یکی پیدا کرده انداخته تو نایلون زنگ زده به من میگه چی میدی مارمولک توخونه رو بکشم من از ترسم گفتم برات شام خوب میپزم پول میدم . رفتم خونه پول نداشتم زیاد مارمولک میاورد جلوم میگفت پول بده اینقدر جیغ کشیدم .عوضی حالم بد میشه از کاراش خیلی از چشمم افتاده.
مرسی که اومدی تو دلم پسر مامان.خدا حفظت کنه ایشالله
خدایا دو بار تو این شش ماه دل منو شکوندی اما دل مامانای منتظر دیگه رو نشکون کفر نمیگم اما اعتقادم ضعیف شد کلی باهات راز و دل کردم کلی التماست کردم کلی گریه کردم آخرش نشد یعنی اصلا نشنیدی ببخشید اما واقعا دیگه هیچی نمیگم الهی هیچ مادر ای وی افی نتیجه منفی نگیره سخته بخدا سخته