برف اومده بود،خونه دایی همسرم ک حاجیه و کل فامیل و آشنا رو اسمش حساب میکنن دعوت بودیم،من اومدم سوار ماشین شم از پشت گوله برفی خورد تو کمرم فکـ کردم برادرشوهرمه برگشتم گفتم خیلی مزخرفی ترسیدم دیدم ایما و اشاره میکنن سمت حاجی،حاجی گف من بودم،من از خجالت میخواستم محو شم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دوست پسرم ب دوستش گفته بود میرم خونه عمم ک نره باش بیرون
منم نمیدونستم خب منی ک هیچ وقت تو گروه با دوستاش چت نمیکردم رفتم چت کردم دوسش سراغ دوست پسرم و گرفت گفتم رفته چمن گف مگه خونه عمه نبود گفتم چ عمع ای 🙄🙄🙄خلاصه دعواشون شد🙄🙄🙄
یبار برای عمل بینی داشتم مشاوره میگرفتم به زنه گفتم من تنگی نفس دارم ولی نه در حدی ک اسپرم استفاده کنم😐به جای اسپری گفتم اسپرم ینی میخواستم همون لحظه تلفونو قط کنم از سیم بکشم😑😐😂زنه هم تا چن دقیقه صداش نمیومد انگار داش میخندید به من