شما انتخاب همسرتون هستید یا کس دیگه پیداتون کرد؟

لزومی نداره انتخاب خود پسر بودن مصادف با دوست بودن باهم باشه!

بلخره هر کسی یک طور با طرف مقابلش اشنا میشه نحوه اشنایی کاملا قسمت هست اما اینکه بقیش چطور پیش بره و پسر مستقل از خانوادش همسرشو انتخاب کنه مهمه بنظر من! نحوه اشنایی قسمته اما اینکه چطور پیش برید و چطور ادامه بدید و کی رو انتخاب کنید دیگه قسمت نیست کاملا اختیاریه!

مال ما 14 مرداد بود  

داريم مگه اصلاً كه انتخاب پسر نباشه؟!  حتي اگه اول كس ديگه ديده باشه بالاخره پسر مياد ميبينه اگه نخواد كه ازدواج نميكنه

ماروشممون سنتی مدرن بود شوهرم مناندیده بود ولی باخواست خودش یعنی بدون انتخاب مادرش اومدوپیگیرم شدواومدخونمون منادید خخخخ

4 سال عاشقانه منتظر بودیم تا بهم برسیم

خودش 

پسر عمومه قبل اینکه ب خانوادش بگه رفته بود پیش عمو بزرگم 

اره دیگه اصل قضیه اشتباس که مادر ببینه بنظر منم

حق با توئه

ولی میدونی قضیه همون عزت نفس پایین خیلی از دختراست که خواسته یا ناخواسته گریبان گیره دیگه

بخاطر یه سری طرز فکرا و فرهنگی که از خانواده به دختر میرسه

 البته من خودم هم نظر شمام ولی وقتی مادرم برام توضیح داد یجورایی اون مدلیشم حق دادم

مادر بهتر از پسر نمیفهمه معیارارو خب؟ ولی.... مثلا شوهر من گفته بود زنم قد کوتاه نباشه یا فرض کن رنگ پوستش تیره نباشه....مثال میزنم....اول مادره میره یه چیزای کلی با توجه به درخواست پسرش میبینه و بعد انتخاب با پسره

حالا فککن اینایی که جور نمیشه دخترو پسر تنها یا بیرون یا اتفاقی همو ببینن بلاخره یجا باید همو ببینن دیگه....خب پسره یهو بیاد ببینه مثلا دختره قد کوتاهه از همون اول نخواد...بعد دختره خوشش بیاد و بپسنده...اونوقت اگه پسره برنگرده ته دل دختره یجورایی میشه که یه مرد نخواستش

ولی مادره حالا با ترفند همسایگی و هر مدلی غیرمستقیم دخترو میبینه مثلا اگه قدش کوتاه بود میدونه پسرش نمیخواد...بیخود مزاحم دخترم نمیشن....ولی اگه ببینه چیزای کلی جوره باقیش دیگه میشه انتخاب پسر که با حرف زدن دختر و پسر باهم و مراحل باقی اشنایی مشخص میشه

اخه بنظرم همه دختر پسرا هم نمیتونن بیرون همو ببینن و پیدا کنن

مثلا شاید قسمتت جایی باشه که اصلا خبر نداری

مثلا شوهر من تهران بود خودم شهرستان...ما هیچوقت امکان نداشت بطور اتفاقی بتونیم همو ببینیمو پیداکنیم که حالا همون اول انتخاب شوهرم بشم

اما شوهرمم تو تهران دختر زیاد دیده مسلما که باب میلش نشده لابد

و ترجیح داده از شهر خودش مثلا انتخاب کنه

که چون براش مقدور نبوده بیاد خودش ببینه پیداکنه اول سپرده طبق یه معیارای کلی مادرش پیدا کنه بعد خودش بیاد برای انتخاب

خب این مدلیاش شاید وجهه بدی نداشته باشه

ولی اونایی که قدرت تصمیم ندارنو و فقط انتخاب کننده مادر هست و میگه همین که من تشخیص دادم خوبه بیا برو بگیرش! ایناکه اصن هیچی....اون پسر بی اراده بدرد نمیخوره که

انتخاب همدیگه بودیم و چندسال دوست بودیم و الان بیشتر از سه ساله ازدواج کردیم   

قربونت

انشالله حال همه ی خانمای گل خوب و عالی باشه🌹🌹همه

نمیدونم اما من نمیپسندم مادر بیاد اول منو ببینه!

خب ادم ها تو اجتماع هستند بلخره یک جور باهم برخورد پیدا میکنند اینکه میگید فقط مشخصات ظاهر ی دختر رو میتونه تو وهله اول ببینه که میشه با دیدن عکس و پرسیدن مشخصات همینم فهمید نیاز ی به اومدن مادر نیست

اما وقتی دو نفر باهم میرن بیرون برای بار اول باهم صحبت کنند شاید انقد شیفته حرف زدن هم بشن که برفرض دیگه معیار مثلا قد براش بره تو حاشیه! دختر که خرید و فروش نمیکنیم!

هر چند من کلا معرفی به قصد ازدواج رو نمیپسندم ترجیح میدم دو نفر همدیگه رو به طور طبیعی ببیند و انتخاب کنند چون به هر حال کمتر میتونند نقش برای هم باز ی کنند

منظور م نقش بازی کردن عمدی نیستا به هر حال شما وقتی میدونی قراره با خواستگارت بری بیرون سعی میکنی بهترینه خودت رو نشون بدی و خیلی طبیعیه حال انکه همیشه در بهترینه خودت نیستی! همینطور اون طرف

ببین حتی پدر خود من هم که بخصوص اون زمان که قصد ازدواج داشت بدلیل شرایط مملکت خیلی هم معتقد بود خودش همسرش که مادرم میشه رو انتخاب کرد

اونم چجوری 

به یکی از دوستاش که با هم همفکر بودن گفت من یه همسری با این مشخصات فکری میخوام اگه کسی  رو سراغ داشتی بهم بگو اونم گفت اتفاقا خانم من یه دوست خانوادگی داره که توشون زندگی کرده چند ماه به زعم اون همونیه که تو میخوای

پدر م خودش به تنهایی، بدون حضور پدر و مادرش رفت خونه بابابزرگم و باهاشون صحبت کرد، با مامانم صحبت کرد و احساس کرد همونیه که میخواد بعد به پدر مادرش زنگ زد که شهرستان بودن اون موقع که بیاید میخوام برم خواستگاری 

بابام میگفت مامان بزرگم گفته میذاشتی ما خودمون برات میرفتیم خواستگاری تو شهر خودمون بابام گفته نه نمیخواستم با معیار های خودت برام زن بگیری چون قبول ندارم بعدم بابابزرگم تاجر بود و سرشناس میگفت نمیخوام کسی بخاطر اینکه پسر این پدرم بخواد با من ازدواج کنه

من حتی پسر داییم که  بگفته خودش از بچگی عاشقم بود به هیچ کس نگفت بار اول به خودم گفت

بعدم گفت میدونم الان خیلی زوده الانم نگفتم باهم سریع ازدواج کنیم بخاطر این الان مطرح کردم چون ترسیدم از دستت بدم زمانی بخوام بگم که دیر شده باشه...

14 مرداد عقد کردیم 

1 خواستگاری 4 بله برون 5 نامزدی 14 عقد تند زود سریع    

اوه اوه دنبالتون کردن؟  

ما اولین قرار غیر رسمی که حرفی از رابطه بین ما نبود 29 اردیبهشت کافه بود

شام رسمی که میشه گفت شروع رابطمون بود 22 خرداد

اولین آشنایی رسمی خانوادگی باهم 14 مرداد

خواستگاری 7 بهمن

بله برون 22 بهمن

عقد و عروسی 22 شهریور سال بعدش

ما خیلی خونسرد بودیم