ساعت 5بد ظهر سال 94 اولین بار بود مخاستیم همدیگرو ببینیم،منو از دور دید بهم ز زد گفت اقااااااااا قبول نیس؟؟؟؟
منم با تعجبم گفتم چ قبول نیس؟
گف تو بخودت رسیدی اومدی سر قرار من با لباس کارم اومدم،ایجو نمشه ک...خندم گرفت،تو خیابون  موقع برگشت بخونه همش مث دیونه ها میخندیدم