كاملا با حرفاي پسرجوانمرد موافقم
٢ نمونه زنده رو از نزديك ديدم
١) فاميلاي من حدود ٢ سال قبل توي . يكي از اين شركتا فعاليت داشتن كلي هم اميدوار بودن سرگروه اصليه همش با يه هيونداي شاسي بلند ميومد و اره من نداشتم و از همين راه به اين ثروت رسيدم و ..... ااينام هر سري كلي جنس ميخريدن (( ٢٠ ميليون وام اوردن)) كه ميبايست ميفروختن كه ضرر نشه .... خب مگه فاميل ماهي چندبسته دستمال كاغذي ميخواد چند تا رنگ مو مصرف ميكنه و..... همش رو دستشون موند شروع كردن به فروش توي مدارس و دانشگاه اما اونجام همين بساط بود اخرشم ضرر كردن و هيچي به هيچي
٢) همسر خودم تازه ازدواج كرده بوديم توسط همكارش براي يكي از اين پروژه هاي هرمي تشويق ميشد ولكن هم نبود اخرش قبول كرد كه پرزنت بشه كه براي پرزنت شدن منم همراهش رفتم يكي از گرونترين رستوران هاي تهران اقاهه كت و شلوار و كروات انچناني و كلي صحبت و اينده درخشان و ..... همسرمم گفت بايد فكر كنم كه اصلا زيربار نميرفت و همش اصرار كه همين الان خريد كن خلاصه ما از دستش در رفتيم ولي ولكن نبودن همش تماس ميگرفتن وقتي همسرم گفت يه سري سوال دارم و اينا ايندفه بردنش يه خونه (( من همراهش نبودم))
ميگه خونه هيچي نداشت يه زيرانداز بزرگ توي اشپزخونه هم يخچال يه سري پسرم دور يه ماهيتابه بزرگ املت نشسته بودن و همه هم خوشحال و شاد از پول بيزحمتي كه قراره به جيب بزنن همون لحظه گفته بود عاقبت من اون رستورانه نيست همين املت و پيازه كه دوسش ندارم ..... سريع اومده بود بيرون