امشب خونه ی مادرشوهرم بودیم برادرهای شوهرم وجاریم وبچه های اون جاریم هم بودند همه نشسته بودند که یهودخترم دستشاگذاشت روی باستنش وگفت مامانم اینجاماگازگرفت من اینقدرگریه کردم .حالادخترمن ۲ساب و۹ماهشه شاید یه دوماه قبل بود که ازپوشک گرفتمش یه بارشوخی داشتم باهاش میکردم یه گازکوچولو روی پاش کرفتم