کل اسباب دخترشو تو خونش خودش چید موقع اسباب کشی من اصلا یه رنگ نزد.منم تو اسباب کشیش نرفتم بهش برخورد
مادرشوهر منم همین جوره بین من و جاریم فرق میزاره هرچقدرم بهشون بی احترامی میکنه بازم باش خوبه مثلا واسه تولد جاریم مجبورمون کرد بریم واسش ظرف ماکروفر ست و شیک و گرون بخریم ولی اصلا واسه من تولد نگرفتن خواهر شوهرم به من گفت واسش گردنبند درست ک خوشحال شه ولی اصلا از من نمی پرسن تولدت کیه؟هرچند میدونن نمیخوان بگیرن
خب تو هم نرو و کادو نگیر ،خانواده شوهرمنم از روزی که دیدمشون داشتن بین جاریها فرق میذاشتن جاریم خاهرزاده مادرشوهرست من اوایل خودم بودم تلافی نمیکردم اما بعد از گذشت یک سال فهمیدم چه مدلی ان خودم و کشیدم کنار اعصابمم اروم نیازی هم ندارم تلاش کنم که با من خوب باشن یا بشم عروس خوبه چون من هر کاری هم کنم بینشون غریبم و اینا هم ذات بدشون عوض نمیشه
جاری من غریبه است،من یه ماه اول سعی کردم باهاشون خوب باشم اخه ادم دلش نمیخاد یه جایی بره با همه دشمن باشه ولی دیدم شدید بی محلی میکنن باهاشون حرف میزدم اصلا جواب نمیدادن منم دیگه محلشون نمیدم از در ک میرم تو یه سلام سرد و خیلی زودهم به شوهرم میگم بریم هیچ تلاشی نمیکنم ک با من خوب باشن حالم از همه شون بهم میخوره واسه تولد جاری مجبور بودم کادو بگیرم اگه باشون قهر کنم با شوهرم بد میشن دلم واسه شوهرم میسوزه به جز همینا کسیو نداره
آره خواهر فقط میتونم بگم خدا از همچین مادرایی نگذره یعنی مادرشوهر من به شوهرم ک پسرشه و از پوست و خونشه بد میکنه که جاریم خوشحال بشه حتی یه بار تو جمع جاریم به شوهرم توهین کرد هیچکس هیچی نگفت بعد ک به مادرشوهرم اعتراض کردم گفت نه منظوری نداشت کثافط مادر نیست خدا ازش نگذره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
