بعد عمری رفتم عروسی عروسی پسر عمم بود
من نشسته بودم حالا مامانم هی اصرار پاشو برو برقص (بعد رقص کورد هارو که دیدین چجوریه ) بعد دامادمون رو از پشت دیدم فکر کردم اونه رنگ کت شلوار همه چیزش شبیه اون بود خواستم برم دستشو بگیرم البته کنارش پسر عمم بود یه لحظه نیمرخشو دیدم گفتم اه این که اون نیست پسره هم همینجوری نگام میکرد با تعجب خیلی خیت شدم بعد بخاطر اینکه بیشتر از این ضایع نشم روی سن دور زدم اومدم نشستم وای خیلی بد بود خیلی
از اون شب دارم دعا میکتم کسی ندیده باشه