سلام دوستان
از صبح پاشدم حالم میزون نبود هر چی خودمو سرگرم کردم بهتر نشدم قبض جریمه رو بهونه کردم ک برم بانک و بعدشم واسه خودم کمی قدم بزنم و مغازه ها رو نگاه کنم بلکه حالم خوب شه
کار بانکیم تموم شد رفتم اون ور خیابون یکی دو تا مغاره رو دیدم تو حال خودم بودم احساس کردم ی نفر پشت سرم داره میاد سرعتشو بیشتر کرد بهم نزدیکتر شد آروم گفت میتونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم من سکوت کردم و ب راه خودم ادامه دادم انگار ن انگار ک شنیدم
ازم افتاد جلو رفت داخل کوچه
من داشتم عرض کوچه رو رد میشدم متوجه شدم داره برمیگرده سرعتمو کم کردم اومد تو پیاده رو
رفت ب همون سمت ک من داشتم میرفتم.
اما من سرکوچه وایسادم(چون هم ۲ نفر عابر داشتن رد میشدن هم مغازه سر نبش ی آقای جا افتاده بود ک اگه نیاز ب کمک داشتم ازشون کمک بگیرم)
برگشت پشت سرشو نگاه کرد دید وایسادم برگشت باز آروم گفت ماشینم اون ور پول خوبی میدم😠😠😠
اون لحظه دلم میخواست ی چک بخوابونم زیر گوشش بهش بگم من مثل مادر و خواهرت نیستم😤😤😤
ادامه تو پست اول👇