بعدازچندسال فهمیدم که شوهرم فقط وفقط برای نیازطبیعیش بامن ازدواج کرده وهنوزم همینطوره خیلی سردشدم نسبت بهش دیگه دلم نمیخوادباهاش زندگی کنم اما بچه دارم وتقریبا بی پشتوانه دارم افسرده میشم احساس میکنم هیچ ارزشی براش ندارم بی حوصله شدم نمیدونم چیکارکنم شمابودیدچیکارمیکردید؟
سردترین جای دنیامیتونه دل آدمی باشه که دیگه هیچ احساسی نداره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
در مدرسه کربلا کودکان به چشم خود دیدند که بابا دو بخش است بخشی بر صحرا و بخشی بر سر نیزه اما اینکه عمو چند بخش است را فقط بابا میداند 《صَلی الله عَلیک یا ابا عبدالله 》
منم دارم ازاین موضوع رنج میکشم عزیزم ولی دیگ برام مهم نیس میخام ازاین ب بعد هرجور که اون رفتارمیکن منم رفتار کنم اگ اونا بخاطر نیازشون زن گرفتن پس مام بخاطر نیازمون شوهر کردیم
نا امید نباش عزیزم،ببین دوستش داری یا نه؟ سعی کن زندگیتو گرم کنی،از مشاور کمک بگیر، مطمن باش به روزی میرسی که از زندگی با همسرت لذت فراوان میبری،و اون هم همینطور.