اینجا رو دیگه درک می کنم. میشناسم خانواده ای رو که عالمه خونه دارن ولی اصلا پولدار نیستن. چیزی ندیدن. چیزی نخوردن.
بذار بهت بگم که توی خودشون خییییلییی راحت و بی عار می گن کاش بریم دختر فلانی رو بگیریم. باباش پولداره. یا میگن فلانی خرجشو پدرزنش می ده.
در این حد حقیر. ولی توی جمع ادعا دارن ها. پسراشونو یه جوری می برن بالا انگار دیگه هیچکس بچه تربیت نکرده. درصورتی که توی ذاتشون حقیر و حسرت زده هستن.
متاسفانه شوهر شما هم محصول یه همچین شرایطیه. به ازدواج به چشم پله ترقی نگاه کرده.
درصورتی که شما باید بهش اعتماد به نفس بدی. مثلا گفت بابات فلان نکرد بگی الحمدلله که من این همه از ادم اویزون بدم می اومد شوهرم روی پای خودش ایستاده.
یا تو هر موقعیتی بگی انقد بدم میاد کسی دستش تو سفره این و اون دراز باشه. مخصوصا پدرزن.
یا جلو خانوادش بگو شکم آدم که چه با نون خشک چه کباب پر میشه. مهم چشم آدمه که باید سیر باشه و چشمش به خوردن و نخوردن مردم نباشه. مثلا می تونی از دیگران مثال بیاری که فلانی تو سفرش هیچی نیست ولی یه جوری زندگی می کنه ادم حسرت طبع بلندشو می خوره.
یا بگو مرد اگه جنم داشته باشه دستشو می ذاره رو زانوش از فرش به عرش می رسه.
هی این جمله های انگیزشی رو بگو. مطمین باش تو درازمدت بی تاثیر نیست.
یا وقتی پیتزا می خورید به شوهرت بگو برای مامانت اینا هم بگیر. بنده خداها نمیان اینطور جاها که. یعنی پیش قدم شو.
مطالعه و ورزش و فعالیت هاتو ببر بالا و از موضع قدرت بهشون نگاه کن.
گاهی که حرف نامربوطی می زنن با حفظ احترام و ارامش نگاهشون کن و هیچی نگو یا برو یه کار دیکه انجام بده بفهمن مهم نیستن. یا یه چیزی می گن بگو اوهوم... آخی... ای وای... در همین حد. از بالا بهشون نگاه کنی خیلی راحت تر می تونی تحمل کنی. ولی وقتی از موضع ضعف باشی اذیت میشی.