من یه ازدواج کاملا سنتی داشتم بعد خواستگاری دو روز بعدش چون خانواده شوهرم مینور هستن گفتیم زود تر بریم آزمایش بدیم منو شوهرم هر دو خجالتی بودیم صبح شوهرم و مامانش اومدن دنبال منو مامانم که بریم آزمایش خون بدیم وقتی رفتیم شوهرم رو یه صندلی از یه ردیف سمت راست نشست من رو یه صندلی از ردیف سمت چپ هیچ کدوم نگاه اون یکی نمیکردی از خجالت خیلی هم فاصله داشتیم بعد نامزدهای دیگه اکثر دو نفره اومده بودن و با هم میگفتن و میخندیدن من از آمپول خیلی میترسم وقتی خواستم برم داخل اتاق فشارم افتاده بود و مادر شوهرم و شوهرم در اتاق آیت الکرسی میخوندن
بعد از ظهر قرار بود بریم سراغ جوابش منو شوهرم و مامانم رفتیم مامانم بیرون موند و منو شوهرم رفتیم که قرار بود کلاسم برامون بزارن منو شوهرم پیش هم نشستیم و یه نفر اومد گفت اسمارو میخونم اسم هر کیو نخوندم بیان تو اتاقم خون اونا به هم نخورد همه نامزدایی که اومده بودن میگفتن و میخندیدن جز ما.ما اصلا با هم حرفم نمیزدیم یا نگاه هم نمیکردی
شروع کردن به خوندن تو اون همه آدم که تقریبا صد نفر بودن ما آخرین نفر بودیم وقتی اسممونو خوندن شوهرم ...
😍😍😍
کاربری از تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ به دوست عزیزم فروخته شد😁 خداحافظ لطفا فقط هموطنان ایرانی تو تاپیک هام شرکت کنن و یا ریپلای کنن ممنون🙏🏻❤️ ستمگران براستی گنهکاران بزرگی اند. اما ستمپذیران چه؟ ستمپذیری از دیدگاه اسلام همان اندازه گناه است که ستمگری.