2777
2789
عنوان

من باعث دعوای یه زن و شوهر شدم 😢

1528 بازدید | 49 پست

این اتفاق جمعه هفته قبل افتاد ولی من از شدت ناراحتی این چند روز فقط در حال گریه و چه کنم چه کنم بودم فقط شانس آوردم شوهرم ماموریته و نیست اگه گندکاریمو میدید طلاقمو میداد .

همه رو یه جا تعریف میکنم

من یه خاله دارم که جوونی بیوه شده و هیچ کس رو جز مامان من نداره الانم نزدیک ۶۵ سالشه دو سال پیش سرطان سینه گرفت جراحی شد پرتودرمانی کرد ولی چهار ماهه که خیلی از جاهای بدنش درگیر شده و دکتر گفت راحتش بزارین فقط چون درد خیلی وحشتناکی داره مامانم کلا آورده خونه خودش نگه میداری و یه داروی خاص مصرف میکنه که دست ساز هست و برادرم با بدبختی یه داروخونه پیدا کرد که اون آقای دکتر اینو میسازه اما برای دو هفته مصرف. خلاصه روز جمعه صبح مامانم زنگ زد که بیا خاله ات خیلی حالش خرابه داروش هم تموم شده بیا کمکم کن منم بدو بدو رفتم همزمان برادرمم رسید شب کار بود و یه شبم اضافه تر جای دوستش مونده بود خیلی داغون بود موبایلشو داد به من گفت این شماره دکتره داروخونه است زنگ بزن آماده کنه عصری میرم میگیرم و رفت توی حموم . منم حالا هی پشت در میگم داداش توروخدا خودت بیا زنگ بزن من روم نمیشه حرف بزنم اونم جواب نمیداد. اینو اضافه کنم که من به شدت افسردگی دارم و ترس از جامعه و رو در رو شدن با مردم و با اصرار شوهرم چند وقته مشاور میرم. خلاصه صدای ناله های خاله ام دیوونم کرده بود بالاخره زنگ زدم چند تا بوق خورد یه خانومی خیلی خوش رو گفت بله بفرمایید منم یهو نمیدونم چه مرگم شد خاک برسرم کنن گفتم الو سلام بعد فوری قطع کردم 😭😭😭😭 

بخدا دست خودم نبود من مریضم من باید بمیرم 

دو سه دقیقه بعد گوشی داداشم زنگ خورد اسم همون دکتره افتاد جواب دادم گفتم بله یهو دیدم از اونور صدای جیغ و داد میاد زنه جیغ میزد خیلی بیشرفی به اسم رضا سیو کردی ولی زنه وااااااای داشتم میمردم فقط اشک میریختم دکتره یه داد محکم سر زنه زد گفت خفه شو بعد به من گفت بفرمایید خانوم. گفتم آقا من خواهر رضا هستم گفت بله مشکلی نیست عصری بیاین داروخونه داروی مادرتون رو آماده میکنم . اینو از سر دستپاچگی گفت چون میدونست ماله خاله امونه . منم قطع کردم داداشم اومد بهش گفتم چیشده . عصری رفته بود دارو رو بگیره به دکتره گفته بود سوتفاهم برطرف شده اونم گفته بود بله مشکلی نیست ولی اون جیغ هایی که من شنیدم عمرا تموم نشده 

هر چی به داداشم گفتم تو زنگ بزن من به خانومه توضیح بدم داد زد گفت کشش نده بس کن

ببخشید طولانی شد . خواستم یه جا تعریف کنم 

از جمعه تاحالا خواب و خوراک ندارم 

منم یه زنم میفهمم چقدر وحشتناکه

الان چه غلطی بکنم؟

خوده دکتره هم اصلا سعی نکرد برای زنش سوتفاهم رو برطرف کنه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792