روزاییه که برای دیدنش لحظه شماری میکردم اما وقتی میرسیدم پیشش باید عادی رفتار میکردم که نفهمه دلم رفته براش که نفهمه هر وقت مییبنمش قلبم تن تن میزنه که صداش بوی تنش خنده هاش ارومم میکنه روزهای شیرینی بود برام چون یه هدف داشتم اونم دیدنش بود چون اولین بار حس کردم عاشق شدم و دارم عاشقی و تجربه میکنم خیلی حس خوبی بود پر از شور و سر مستی زندگی بودم ولی خب دیگه ادامه پیدا نکرد