بچه ها دیشب رفتیم پارک با فک و فامیلای شوهر کلا بیست نفری میشدیم که باهمشونم تقریبا رودروایسی دارم بس که تعارفین و کلاس میزارن من حسابی ب خودم رسیده بودم حسابی شیک کرده بودم دختر خاله شوهرم گفت بیا بریم وسیله بازی سوار شیم 😞😞😞چند نفری ترسیدنو باهامون نیومدن منو جو گرفت گفتم ترس نداره که من میام😥😥 همین که سوار شدمو وسیله بتزیم اسمش فیریز بی هستش از اینایی که مثل گوشتکوب میمونه میچرخه وخیلی خیلی الاس و خیلیم بالا میره خلاصه تا این حرکت کرد شروع کردم ب کولی این که میترسمو فلان 😭😭بعدشم تاپام رسید پایین سرگیجه گرفتمو دوبارم خوردم جلو جمع زمین بعدشم هرچی خورده بودم بالا اوردم یکی نیس بگه اخه تو نمیتونی مگه مجبوری اخه 😭😭 یشب تا حالا هی خودمو لعنت میفرستم😢شوهرمم هی میگه میخنده
😐