سلام
خانوما من ١٧روزه زايمان كردم
خيلي احساس بدي دارم
قبل زايمانم همش احساس ميكردم بعد زايمان خيلي توي ذوقم ميخوره و شوهرم اونكاراي ك بايد رو نميكنه
و نشستم باهاش صحبت كردم ك دوس دارم فلان طور باشه و فلان كار كني و خوشحال ميشم با اينكار
اونم بهم گفت من دنبال بهترين سوپرايزم واست ك همه انگشت ب دهن بمونن
گذشت تا شد روز زايمانم
رفتم بيمارستان خصوصي و كل خرجم مامانم داد(ك بعد نگيد طفلي خرج داشته)
بعد بهش گفته بود دوس دارم قبل برم اتاق عمل ارومم كني
قبلش اومد فقط بهم گفت نترسيا من اينجام.منم مثه بيد ميلرزيدم و استرس شديد
فقط دوس داشتم بغلم كنه يكم تا اروم بشم
گذشت و شد بعد زايمان
بهش گفته بودم توروخدا از اتاق عمل ميام بيرون يكم نشون بده نگرانم بودي دلم گرم بشه...خلاصه وقتي اومدم گف سلام خوبي؟😣
بعدشم خداشاهده تا روز يازدهم اصلا براش دردام مهم نبود هيچي.ي بار نيومد بگي چي نيازي داري
تا اينكه ي بار اومد تو اتاق ديد دارم گريه ميكنم.انگار ب خودش اومد ولي دير بود واسم
الان خيلي حالم خرابه
همش دوس دارم گريه كنم
اينم بگم ن واسم كادويي گرفت م چيزي
حتي خودم ز زدم گفتم ي جعبه شيريني بگير