روزی که عقد محضری خواهرشوهرم بود من رفتم آرایشگاه و آرایشگر بیشعور خیلی دیر درستم کرد سر عقد نرسیدم البته به ناهار و تالار بعدش رسیدم شوهرم رسوام کرد نمیدونید چه کرد با من 😢😢😢😢من خودم اعصابم سر دیر کردن خورد بود شوهرم زنگ زد به مامانم که مسافرت بود هر چی از دهنش دراومد درباره من به مامانم گفت
عقد برادر شوهرم یه شهر دیگه بود که با خودمون ۱۲ ساعت فاصله داشت بچه ام مریض مرئض بود جرات نکردم نرم از اول تا آخر عقد بچه ام تو بغلم اشک میریخت و گریه میکرد دیگه کل سالن دلشون به حالم سوخت