مادرشوهرمو گاهی اوقات میریم بیرون با خودمون میبریم. یه موقعا زنگ میزنه ما پارکیم شوهرم میگه بش نگو اومدیم بیرون ناراحت میشه. یا یبار از دهنم پرید خیلی عادی یه چیزیو داشتم تعریف میکردم، گفت کجا بودید اینجوری شد؟ گفتم فلان جا. سری شوهرم ماستمالیش کرد که آره رفته بودیم دکتر برگشتنی یه سر رفتیم سر راه بود🙄یعنی چی!!
😐ندانم
یا تا یه جا میخوایم با خانواده من بریم حرصش میگیره زود مامانشو میخواد بیاره.
از شوهرت حرصت میگیره یا مادرش
من نفهمیدم
خخخ، چ حساب می‌بره
عین مادرشوهر خواهرمه
خوب خیلیییی انتظارررر دااره
شما هیچی تعریف نکن کهذحسادتش گل نکنه
شوهر منم همینکار میکنه البته اونا چون شهرستانن دیر به دیر میریم برای همین من زیاد اذیت نمیشم
وا یعنی چی نمیشه ک همه جا بیاد باهاتون خودتون بد عادتش کردین اتفاقا هر جا رفتین بهش بگین تا عادت کنه
😤😤😤😤
میفهممت..
مادر شوهر منم همینطوره دیشب ساعت یک بود بیرون تو پارک نشسته بودیم.. همه خسته و کوفته اون هی میگفت حالا بشینیم... بعدا هم مث بچه ها رفته بود تو قیافه ک چرا وسایلا رو جم کردین. پدر شوهرم بهش گفت تا صب بشین تا علف زیر پات سبز شه 😂😂
تقصیر شوهرته
بنظرم جایی میخواید برید یه وقتی تعریف کن که شوهرت نباشه
قشنگ با جزییاتشم تعریف کن
که همش انتظار نداشته باشه تا سرکوچه هم میرید ببریدش
مامان من میگه ادم احترامش دست خودشه. داداشم و زنش یه وقتایی به مامانم و بابام تعارف میکنن که داریم میریم فلان جا شما هم بیاید. مامانم اصلا قبول نمیکنه. میگه نه خودتون برید خوش باشید .با اینکه مامانمینا خودشون ماشین دارن و جایی برن با کسی 90 درصد لوازم و خورد و خوراک و مادرم برمیداره میاره
ولی میگه خودم و سبک نمیکنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
