2777
2789
عنوان

نامه ی زنی به شوهرش قبل از طلاق

| مشاهده متن کامل بحث + 2993 بازدید | 131 پست

خوابم برد!

نمیدونم کی،ولی خوابیدم

خواب پدرم رو دیدم

قبل مریضیش!

من بیست ساله بودم،پدرم شادو سرحال بود مادرم هم!

خواب دیدم از دانشگاه اومدم خونه!

پدرو مادرم سفره انداخته بودن

پدرم گفت،اخرش اومدی؟

دیر کردی بابا!

من چه شاد بودم!

پدرم گفت پونزده سال منتظرت بودیم!

دیر کردی بابا!

توی خواب گریه کردم

گفتم بابا من میدونم تو مردی!منو تنها گذاشتی!

پدرم خندید و گفت تو مارو تنها گذاشتی ولی عیب نداره!دیگه تنها نذار!

گریه کردم وگریه کردم از خوشحالی گریه کردم!


و بیدار شدم!


چشمهام خیس بود

بچه ها رفته بودن مدرسه

یخچالو بهم ریخته بودن،اشپز خونه کثیف بود

من که با ناخن مصنوعی هام نمیتونستم تمیز کنم!

بو برده بودی هم تو هم توله هات که صبح بی صدا در رفته بودین!

حتما فکر کردی دوروز گریه میکنم خوب میشم!

من و تو که رابطه جنسی نداریم که نگران قهرم باشی

دیگه اون قدر بدجنس نیستم که به بچه هات نرسم!

هه!!!!

کور خوندی

حتما فکر کردی من چقدر بدبختو بی غرورم که حتی یه شب قهر نکردم برم خونه ننم!

یا شاید فکر کردی زرنگم و سیاست دارم و عرصه رو خالی نکردم!

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

لابد ازین به بعد باید بیشتر تلاش کنم تا تو رو سمت خودم بکشم؟!

واسه سیر کردن خودم و ارامش بچه هات حرفی نزنم؟!

نمی دونم چی فکر کردی!؟

هنوز خودمم نمیدونم چه کار کنم!

به اشپزخونه کثیف خیره میشم!

زنگ درو میزنن

مادرته!!!!!!


نمیدونستم چه کار کنم!

درو وا کنم یا نه؟!

به اینه نگاه کردم،موهام یه طرف ریخته بود چه خوش حالت شده بود!

گفتم حالا که اومده فضولی، بزار خوب فضولی کنه!

رژ قرمز زدم،درو وا کردم و نشستم رو مبل

لخ لخ کنان داشت چار تا پله رو میاومد بالا،مثلا پا درد داره،حتی نرفتم استقبالش،

پامو انداختم رو پام و سفت نشستم!دستامم گذاشته بودم رو پاهام

درو باز کرد!

احتمالا یه لحظه منو نشناخت!

یهو به خودش اومد و گفت وااااااای ناهید جون! چه خوشگل شدی؟!!!

خوب کاری کردی واااای

......

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ای و وای هاش تموم شد، من سلامم بهش نکردم

نشست کنارم

گفت خوبی؟دیروز نگرانت شدم

گفتم:چرا نگران شدی؟

گفت اخه.....هممم اخه بچه هارو تنها فرستادی خونه ما....مادرت طوریش شده؟

گفتم نه،رفتم سر بزنم!

ساکت شد

دوباره گفت خوب کاری کردی به خودت برس!

چیزی نگفتم!دیگه داشت منو مقصر اعلام میکرد!

گفت میخوایم با حاج اقا بریم مکه!حاج اقا گفت اسم تو رو بنویسیم!یه ماهه رفتیم!عیدم همین جاییم!

تو دلم گفتم!بفرما ناهید خانم!سرنوشتت مشخص شد!بشی حاج خانم!با مادر شوهر سرگرم این روضه و اون روضه بشی!قاطی پیرزنها و بیوه های افسرده بزنی تو خط مذهب!

دیگه از دید اینا من با زن بیوه فرقی ندارم

باید قید شوهرم رو بزنم و بچسبم به بچه ها و مذهب!مذهب بشه ابزار کنترل من!بریدن از دنیا!

کور خوندی!

ولی طرز فکرتو دوست داشتم!خیلی زرنگین!خدایی به عقل جن هم نمیرسید این نقشه!

اره پسرت بره عشق و حال!

منم پیر بشم به اندازه تو!

بشم یه مثال زنده واسه نجابت و صبوری زنی که شوهرش سرش گرمه!

که تو روضه هات! پیرزنها چادرشون رو بکشن رو دهنشون و پچ پچ کنان داستان منو واسه هم تعریف کنن!سرکوفت بشه واسه عروساشون!

که زن اگه بساز و نجیب باشه،میچسبه به زندگیش،شوهرت بده،تو خوب باش! زن زندگی باش!


بشم یه زن بدبخت که زنهای جوان با نفرت نگام کنن!


نه! کور خوندی!

از دیروز تا حالا بدجور تیز شده بودم!حالا مفهوم هر کلمه رو میفهمیدم

حالا داشتم یاد میگرفتم وسط گرگها زندگی کردن یعنی چی!


گفت چی میگی!شناسنامه تو بده، واسه ثبت نام با کارت ملی!


زندگیم رو گرفتن حالا هویتم رو هم داشتن میبردن!

نگاش کردم!پر از نفرت،به چروکهای صورتش،قیافه سبزه و زشتش!

با خودم گفتم من، من به خاطر مراقبت از تو، واسه پدرم کم گذاشتم؟!

من به پای تو کرم میمالیدم!

من روز و شب غذا میپختم میاوردم دم خونت؟!

واسع تو؟به خاطر تیکه های تو دیر به دیر به مادرم سر میزدم!

حالا وایستادی و میخوای منو ببری مکه خونه رو واسه پسرت خالی کنی؟!!!!

وای ناهید ناهید!

تو با خودت چه کار کردی؟!!!!


گفت گلوم خشک شد!چایی نداری؟

سرد گفتم نه ندارم

الانم کار دارم میشه بری؟!

نگاش کردم،اماده بودم تیکه تیکش کنم!

فهمید

و تو ثانیه ای غیبش زد

انگار بسم الله گفتی و جن رو پروندی


گفتم که از دیروز تا حالا بدجور تیز شده بودم!

ذهنم مثل ساعت کار میکرد

حالا تموم روزهایی که به من خیانت کردی رو به یاد میارم

شبهایی که میگفتی مادرت مریضه بردیش دکتر!

مهربون میشدی و میگفتی تو نیا خسته ای!

من خرم فردا سوپ میپختم میبردم واسه ننت!!!!!

اونم واسم نقش بازی میکرد!!!

چقدر نفرت انگیزید!

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

پارسال بود، دوستت اومد و گفت، قدر خانمتو بدون!به خدا! خوب زنی داری شانس اوردی!

نگاه معنی داری به تو انداخت و نگاه دلسوزانه ای به من!

حالا میفهمم!

چندین ساله!چندین سال!!!!


لاله زنگ زد!از دستش ناراحتم!

من که بهم خیانت شده از دیروز تا حالا به کسی نگفتم، این به همه گفته!!!!!

قطع کردم!

زنگ زد

قطع کردم

زنگ زد

برداشتم،چیزی نگفتم،

گفت ناهید خوبی؟

گفتم چرا گفتی؟

گریه کرد به خدا به سهراب فقط گفتم!!!

گفتم چرا گفتی؟چرا؟!!!!

تو هم خاینی!

قطع کردم!من با این جماعت کاری نداشتم!

به اشپزخونه نگاه کردم!

اینجا خونه من نیست که نگرانش باشم!

چی کار کنم؟

چی کار کنم؟

دارم دیونه میشم!

میرم اتاق بچه ها

من چم شده؟چرا اینجا غریبه ام؟

چرا حسی به بچه ها ندارم!

چند برگ کاغذ برمیدارم!



الان 25ساعت از اگاهی من میگذره!

مینویسم اگاهی! چون تازه 25ساعته چشمهام باز شده ومیتونم ببینم

توی این 25ساعت وقت داشتم واقعا فکر کنم

چرا دارم اینا رو برای تو مینویسم؟!

چون حقته بدونی!

من مثل تو مرموز نیستم من نمیتونم با دروغ زندگی کنم!

نمیتونم مثل مادرت خودم رو بزنم به مریضی!

من دختر ساده ای بودم که اومدم خونه تو

و حالا من هم مثل مادرم میخوام توی دنیای قشنگ خودم زندگی کنم!

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

تو و خانوادت منو به شصت ساله بودن دعوت کردین!من حتی لایق یک عذر خواهی نبودم؟!!!!!!!

من میرم تا با جادوی مادرم دوباره بیست ساله بشم!

میرم تا با مادرم با رویای پدرم زندگی کنم!

به جای اینکه تو رو ببینم و مثل زن بیوه زندگی کنم، میرم تا با خیال داشتن پدرم، با وجود اینکه هرگز او را نخواهم دید زندگی کنم!


به دنبال من نیا


من تو رو از یاد بردم،این نامه مثل بالا اوردن تمام این پانزده ساله! تا مغزم سبک شه،خالی شه!

کسی رو دنبالم نفرست


میخوام الزایمر بگیرم، اون قدر مادرم رو بقل میکنم که یکم فراموشی ازش بگیرم!هیچ کدوم از شماها رو به یاد نمیارم

پسرها برای خودت،اگه دختر داشتم با خودم میبردم تابا شما قبیله گرگها بزرگ نشه!

ولی پسرهات شبیه خودتن،نمیدونم مهر مادری من کجا رفته؟ولی باور کن هیچی ازش باقی نمونده!

تازه من هیچ وقت انها را نخواهم برد که تو و اون زن ازادتر باشید!

میخوام بدونم اون زن میتونه با ناخن هاش،اشپز خونه رو تمیز کنه!!؟

پسرها بمونن واسه تو و اون زن!

حالا که همو میخواین،بچه ها هم برای شما،تا تو خونه پر عشق بزرگ شن!!!!!!

چیزی نمیبرم!

من ازین خونه کثیف چیزی نمیبرم!

نامه ای بسیار طولانی شد!

حرفهام خیلی زیاد بود!

دیروز سیلی بود که روزگار توی گوشم زد تا منو از خواب پانزده ساله بیدار کنه!

با هر کلمه سبک تر میشم!مصمم تر میشم!حالا مثل یک دختر بیست ساله هیجان شروع زندگی جدیدم رو دارم!

من خوشحالم!

دیروز صبح که دیدمت، هیچ وقت فکرشو نمیکردم یه روز بتونم خوشحال باشم!

ولی حالا فقط 25ساعت گذشته ومن خوشحالم!

اون قدر که هیچ وقت تو زندگی باتو اون قدر خوشحال نبودم!


باید تمومش کنم!دلم برای مادرم پر میکشه!


احساس گنجشکی رو دارم که از قفس فرار کرده و نشسته لب پنجره!و میخواد جوری بپره که ازادی رو با تمام وجود حس کنه!

من رفتم.....

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

نامه ی اقا به خانومش





همیشه یک تنه به قاضی رفتن خیلی راحت بوده.!

مدتها بود که دلم میخواست باهات رو در رو حرف بزنم. با تویی که پای حرفش که میشد خودت رو خیلی فداکار و همسر دوست میدونستی ومن و یک مرد بی رحم کم توجه؟!!! در حالیکه من همون مرد همیشگی بودم! همون مردی که سالهای اول زندگیت بامن احساس خوشبختی میکردی! دنبال توجیه نمیگردم.برای مقصر وانمود کردن این واون هم شاید کمی دیر باشه! ولی حالا که لب به گلایه وا کردی و همینطوری پشت سرهم بریدی و دوختی و تن من و خانوادم کردی حیفم اومد دفاع نکنم. اره.!!من یک خاینم یک مرد عوضی!! ولی بی انصافیه که همه ی خوبیهامو فراموش کنی! بزار باهم به عقب برگردیم خیلی عقب تر..!!!! درست به سیزده سال پیش که پسر اولمون به دنیا اومد وتو تمام دنیات شد مهر مادری..! هرشب خسته از تموم دنیا میومدم خونه تا مثل قبل با نگاه مهربونت نوازشم کنی و برام دلبری کنی ولی تو تا کنارم مینشستی میپرسیدی شام و بیارم؟؟؟ میگفتم حالا زوده تا تو یکم بیشتر کنارم بنشینی اما در عوض تو میرفتی وپسرتو در اغوش میکشیدی و خودتو مشغول اون میکردی! هر وقت هم که تو رختخواب میومدم سروقتت با التماس میگفتی وای نمیشه فردا الان خیلی خسته ام.!! در حالیکه من بوی تنتم برام اکتفا میکرد.! 

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

اوایل حاملگیت سر شکم دومت بود که یه روز تو همون زمونا یکی اومد شرکتمون واسه مصاحبه! با اینکه خیلی ساله گذشته همه چیزش خوب یادمه. چون اینقدر شیک و زیبا و وبه روز بود که نمیتونستم نگاش نکنم. با اینکه عین هرلحظه نگاهی که بهش مینداختم صدتافحش میدادم به خودم وبه چشمام که ای لعنت به تو رامین تو زن داری..ولی بخود خدا قسم محو زیبا ییش نبودم محو صحبتهاش شدم که میگفت دوتا بچه داره و با وجود اونها دنبال کار میگرده چون مطلقست..و من در تمام این مدت با حیرت از خودم میپرسیدم که چطور این زن باوجوددوتابچه اینقدر شکمش تخته؟! یا چرا اینقدر ناخنهاش قشنگه؟؟ مگه لباس بچه نمیشوره.؟ ناخنهاش تن بچشو زخم نمیکنه؟ پس چرا اینقدر خوشبوست؟کی وقت کرده موهاشو به این قشنگی ارایش کنه؟برای یک لحظه ازش متنفر شدم! گفتم ناهید من با هزار تا بدبختی ازصبح تا شب زحمت میکشه.خونه رو مثل دسته گل نگه میداره. نمیزاره اب تو دل بچم تکون بخوره و امثال این زن میان و با ترگل ورگل کردن خودشون عقل و هوش و از سر مردایی مثل من میبرن.! از لجم بهش گفتم شرایطتون رو نمیتونیم قبول کنیم وکاری هم به التماسش نداشتم.! ولی از یه طرف دیگه ازش خوشم اومد که خودشو با دوتا بچه فراموش نکرده و آنروز به خودم گفتم شاید من برات کم گذاشتم و باید بهت وقت بیشتری بدم تا به خودت برسی. اره من خودمو مقصر میدونستم چون فکر میکردم سکوت تو نشونه ی رضایتته! شاید بهتر بود کمکت میکردم تا برای خودت هم وقت بگذاری.

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

بخاطر همین وقتی برگشتم واست یه پیراهن خشگل خریدم و از لوازم ارایشی فروشی که اخرین خریدمون ازش،همون واسه خرید ازدواجمون بود واست کرم پودر و چندتا رژ لب ویه سری خرت وپرت دیگه که همشم برندهای معروف بود خریدم و به خانومه گفتم کادوش کن! خانوم فروشنده با لحن معنی داری ازم پرسید تولدشونه یا سالگرد ازدواجتون؟ گفتم هیچ کدومشون! برای تشکر از خوبیهاشه! واون یک دفعه با چشمانی پراز حسرت بهم زل زد وگفت خوش بحال همسرتون.! چه مرد قدرشناسی دارن! و من خوشحال از تعریف اون خانوم با شوق وشعف راهی خونه شدم .کلیدم رو در اوردم ولی سریع پشیمون شدم.گفتم نه تمام قشنگیش به اینه که خود ناهید بیاد در و باز کنه غافلگیر شه

چندبار زنگ زدم .اما کسی درو باز نکرد..!! مطمین بودم تو این ساعت خونه ای.! چون زنی نبودی که در زمان برگشتنم جایی بری..!صدای گریه بچه میومد!!نگرانت شدم با هول و ولا گشتم دنبال کلیدم که یهو در وا کردی با موهای ژولیده وخیس و لباسی که یک طرفش بالا بود بخاطر شیر دادن به بچه! لبخند زدم..ولی تو انگار هیچی رو ندیدی!نه گلهای توی دستمو نه بسته ی کادو پیچ شده رو! فقط با غر غر گفتی مگه تو کلید نداری؟ تازه داشتم میخوابوندمش از صدای زنگت بیدارشد! ! و بی توجه به من رفتی و اونو بقل گرفتی و خودتو با بی حالی و کلافگی انداختی رومبل! اولش

حسابی خورد تو ذوقم ولی بعد دلم واست سوخت.میدونستم چقدر پسرمون بد قلق ولجباز بود و مدام بهت میچسبید.کادوها رو گذاشتم رومیز و بچه رو ازت گرفتم گفتم بدش من حسابی خستت کرد این بچه..بعد کنارت نشستم و گل واز رو میز برداشتم مقابلت گرفتم ..

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

.با تعجب پرسیدی این چیه؟ به چه مناسبت؟ با تمام وجودم بهت گفتم دوست داشتن مناسبت نمیخواد.خوشحال شدی! از نگاهت فهمیدم.خط نگاهت و دنبال کردم که گره خورد به بسته ی کادو پیچ شده ی روی میز.پرسیدی ایناهم برای منه؟؟ برق چشمهات نشون میداد که خیلی غافلگیرشدی.گفتم اره.عین بچه ها خم شدی بسرعت بازشون کردی وهی تکرار میکردی وای من اصلا ازت توقع نداشتم.


با باز کردن پیراهن یهو وارفتی و گفتی ممنون

قشنگه. فهمیدم خوشت نیومده گفتم نپسندیدیش ؟گفتی اخه من که یقه باز نمیپوشم! گفتم

خوب بپوش.مگه چه اشکالی داره؟بجاش پوزخند تلخی زدی که وجودم یخ زد و به یک تشکر اکتفا کردی.هنوز امید داشتم خوشحالت کنم .گفتم این یکی هم وا کن.بازشون کردی و باز یخ تر از قبل گفتی. من که لوازم ارایشیهای عروسیمو هنوز داشتم چرا خودتو تو خرج انداختی؟!اینهمه اسرافه رامین! بچه خیلی بغلم نق میزد..نمیدونم از کی ولی صداش برام سرسام اور بود.دادم دستت گفتم فک کنم تو رو میخواد. شام چی داریم؟!!!!

از این مثالها تو زندگی پانزده سالمون زیاده.!حتما خودت هم نمونه هاش رو بخاطر میاری.! تو در این سالها از حق نگذریم زن خوب و بساز و خانه داری بودی.! و من همیشه و همه جا هم گفتم.مادرم هم هرجا نشست از خوبیها و فداکاریهای تو گفت.! 

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

 ولی واقعا بی انصافی.! بی انصافی که گناه پسر رو به پای مادر مینویسی.! مادر من روحشم از خطای من خبر نداره.اون بارها در این چندسال بهم تشر میزد هواتو داشته باشم.میگفت ناهید زن بساز ودلسوزیه.لنگش تو دنیا نیست.میدونم الان از ًنظرتو قیافم به این صحبتها نمیخوره ولی تو که اینقدر خوبی کردی و اینقدر به مادرم رسیدگی کردی چرا با منت و تهمت اجر خودتو از بین میبری؟ همین یکی دوماه پیش بود که مادرم گفت ناهید این روزا رنگ وروش پریده گناه داره طفل معصوم.با این پسرهای شیطونت.، مامان مریضش براش توانی نمونده ببرش مسافرت. منم از اونجایی که میدونستم جواب تو چیه بهش گفتم ناهید چسبیده به اون پسراش و خونه زندگیش میگه اگه جایی برم اینا از درس ومدرسه میفتن! دروغ چرا خودمم دلم نمیخواست باهات جایی برم والکی بهونه ها رو انداختم گردنت.! چون این مسافرت بهم خوش نمیگذشت. چون مثل همیشه از لحظه راه افتادن باید هی از دهنت میشنیدم که وای اگه مامانم قرصاش یادش بره چی؟ وای بچه ها.وای گلدونا..وای کوفت وزهرمار...

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

راستی الان میدونی چی دستمه؟؟ همون لباس یقه بازه که حتی اتیکت روش هم کنده نشده! وقتی دیدم محلش نمیدی یروز از تو ساک لباسهات برداشتم و بردم سرکارم و با خشم وحسرت نگاهش میکردم. جالب اینجاست که هیچ وقت هم متوجه نشدی اون لباس تو ساک لباسهات نیست!! شایدم شدی و برات مهم نبود چیزی نگفتی.!!! از اون روز قسم خوردم برات هیچی نخرم..هر چند که اگه نخوام بی انصافی کنم از لوازم ارایشی که واست خریدم تو چندتا مجلس زنونه استفاده کردی و وقتی برگشتی خونه بی توجه به دل صاحاب مرده من که له له میزد واسه دیدن صورت نقاشی شده ولباسهای مرتبت سریع میرفتی دسشویی و ارایشت رو میشستی و لباسهات و در میاوردی میگفتی وای خفه شدم تو این لباسها.!!!!!

ااااااه.....امروز از یک جهت خوشحالم.خوشحالم که با فهمیدن خیانت من به خودت اومدی.!!!پسرها گفتن با خودت چیکارکردی!!.کوچیکه گفت موهاتو شبیه اون بازیگر ترکیه ایه کردی! میگفت ناخنهات یک ساعته شکل وشمایلش عوض شده! میگفت پیتزا خوردین! و تو واسه خودت میوه درست کردی! ولی باخوندن حرفهات باز فقط یاد یک چیز میفتم.اینکه خیلی بی انصافی! من نذاشتم خوب لباس بپوشی؟ من گفتم ارایشگاه نرو؟؟؟چطور چندسال پیش که هنوز یک کورسوی محبتی در حریان بود بهت گفتم اینققور خوشم میاد موهاتو زرد کنی بهم گفتی زشته جلو پسرا...چطور گفتی رنگ وروت سبزست بهت نمیاد! گفتی اگه روشن کنی مجبوری همش با ارایش باشی و وقتی با شوروشوق گفتم این که خیلی خوبه با اخم بهم نگاه کردی گفتی چیه؟ داری بطور غیر مستقیم بهم میگی زشتم و بدون ارایش تحملم ناممکنه.؟؟ ؟!!

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

و هرچه قسم خوردم نه اینطور نیست گوشت بدهکار نبود و قهر کردی.! شبش دوباره اومدم سمتت گفتی بچه هامون بزرگ شدن خجالت بکش.شاید خودشونو به خواب زده باشن بفهمن میخوای چیکار کنی! !!بهت گفتم پس کی باید باهم باشیم؟!با تمسخر گفتی هرسری باهات بودم یکی پس انداختم! در حالیکه اونروز خودم بصورت کاملن اتفاقی از دهنت شنیدم که به لاله میگفتی هرسری به این امید باردار میشدی که یک دختر خدا بهت بده! اما حالا بچه دارشدنمونم شدگناه من!!!!! در رابطه با پسرها هم که من همیشه بهت گفتم تو تمام دنیات شده اونها.پس حالا چرا محبتت رو به اونها تبر میکنی رو سر من؟گناه من در این زندگی فقط یک چیز بود اون هم پناه بردن به زنی که آنطور که من میخوام لباس بپوشه.بجای شورتهای پاره و پوره لباس خوابهای زیبا به تن کنه و یادش باشه مهمترین غذای هر مرد روح ومیل سرکششه.! تو به فکر اتوی لباسهای من بودی.تو به فکر غداهای مورد علاقم بودی ولی به فکر میل سرکوب شدم نبودی.حتی لحظه ای نخواستی خودتو جای منی بزاری که از صبح تا شب هزارتا هرزه رو تو خیابون میبینم و چشمام پراز نیاز وخواهش میشه.!

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

هه!! ازم گلایه میکنی که چرا تو هال میخوابم؟؟؟ خوب معلومه !!!!!!!چون هروقت کنارت خوابیدم بهم تشر زدی الان وقتش نیس.!!! بچه ها بیدار میشن..!! ای لعنت به این بچه ها که زندگیمونو به لجن کشیدند!


و حالا همه چی رو حتی اخلاق شون هم افتاده گردن من! !! میخوای بهت بگم از کی اولین خیانت و مرتکب شدم؟ از بیست وپنج ساعت قبل!!!! اره میدونم باور نمیکنی ولی قسم به اون حجی که قرار بود بریم خیانت من بیست وپنج ساعت پیش بود! چون تنم داغ داغ بود. کلی اب یخ خوردم حالم بهترشه نشد.بخاطر دیدن یکی از همون هرزه ها...ولی از اونجا که خدا خیلی دوستم داره سریع رسوام کرد تا غلط اضافه نکنم. ! ميدونم كه اشتباه كردم ، تا همونطور که تو این پونزده سال پاک موندم پاک بمونم.ولی الان تصمیمم رو گرفتم.میخوام طلاقت بدم.چون تو احساس آزادی میکنی! از زندانی که خودت واسه خودت ساخته بودی ازاد شدی.!! دوست داشتم ازادیت رو باهم جشن بگیریم ولی انگار این ازادی رو تنها میخوای.چون اگر بنا بود آزادی ت رو با من بخواهی قطعا در این پونزده سال مثل دخترهای بیست ساله میگشتی!!! چقدر بخت من سیاه بود که تا حس کردی دیگه متعلق به یکی دیگه هستم یاد خودت افتادی و بیست سالگیت!!!

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 

وچقدر انسان سست و کم ظرفیتی هستی که با زرد شدن موهات مذهب برات مسخره اومد و ارزوی سالیانه ت رو که سفر حج بود حقه ی کثیفی از جانب مادر مریض وپیر من دیدی...!!! و حاضر شدی بخاطررویای بیست سالگیت قلب مادرمنو به درد بیاری! او باهزار ذوق وشوق اومده بود برای خوشحال کردنت باخبر سفر حج!! میگفت مدتها بود که میخواست به جبران خوبیهات تو رو به آرزوت برسونه!! وتو حتی جواب سلامش هم ندادی!!! گناه من فقط فکر خیانت بود اما گناه تو چی؟؟؟ تهمت ناروا..بی توجهی به من نیازهای من...ووووووو

بازهم میگم دنبال توجیه نمیكردم. فقط میخواستم قبل از اومدن حکم، درد دلهای این پانزده سال رو کرده باشم.!

حالا هم بعد از اینهمه سال شهامت پیدا کردم برای جدایی.!!! جدایی از زنی که با یک نگاه به من ویک زن تو ماشین تمام خوبیهای من و محبتهای مادرم رو فراموش کرد وحتی مرگ پدرش رو هم گردن ما انداخت! خیلی بی انصافی. ...بیست سالگیت مبارک

من عشق به تو دادم و تو عمری به من درد/ این عشق چرا این همه بی رحم ترت کرد 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792