الی017

مدیر

عضویت: 1397/03/28

تعداد پست: 771

عنوان

تاپیک عمه لیلی چرا تعطیل شد؟؟؟؟؟

| مشاهده متن کامل بحث + 735 بازدید | 67 پست

دوستانی ک داشتید می خوندید پشت هم تاپیک بزنید شاید درست شد

عاقبت هجوم ناگهان عشق,فتح می کند پایتخت درد را..

1397/04/11

18:08

1 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

zahra7265

عضویت: 1396/09/16

تعداد پست: 8027

تازه داشتم کباب گرفتنشونومیخوندم

منم همونجا يودم

1397/04/11

18:10

1 نفر لایک کرده اند ...

خانوم_مهندس_اقامون

عضویت: 1397/02/01

تعداد پست: 6234

حالا تا فردا تاپیک عمه لیلی چی شد میزنن همه...حیف شدا

انواع کارهای نمدی سفارش قبول میشه😍😍برای انسان بودن احتیاجی به مذهب نیست!اگر نمیتوانی درست و غلط را تشخیص دهی از کمبود فهم و شعور است نه دین

1397/04/11

18:10

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان الهام

بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

raha230

عضویت: 1394/02/20

تعداد پست: 2505

منم صفحه 6بودم داشتم با شور و استیاق میخوندم 😕😭😭😭😭

👼پسرم تاج سرم 👼

1397/04/11

18:10

0 نفر لایک کرده اند ...

sahar214786

عضویت: 1395/03/02

تعداد پست: 2701

کسی اخرشو خوند ؟ دعوایی چیزی شد مگه؟؟؟

1397/04/11

18:10

0 نفر لایک کرده اند ...

ملانی_ویکنز

عضویت: 1395/12/27

تعداد پست: 8248

من تا آخر خوندم ولي داستان نصفه مونده بود قراربود قفل كنه بقيشو بعدأ بزاره

محتاج دعام🙏

1397/04/11

18:10

0 نفر لایک کرده اند ...

الی017

مدیر استارتر

عضویت: 1397/03/28

تعداد پست: 771

ای بابا چرااینجوری شد شاید میخاد ادامشو تو تاپیک جدید بگه هان؟

فک کنم گزارش زدن.خود استارتر قبلش قفل زده بود ک بعد بیاد بنویسه.من داشتم میخوندم ک ترکید

عاقبت هجوم ناگهان عشق,فتح می کند پایتخت درد را..

1397/04/11

18:10

0 نفر لایک کرده اند ...

زاپایا

عضویت: 1396/07/26

تعداد پست: 1434

چه بد

دعای همیشگی دخترم:خداکنه خوابه بد هیچ کس هیچ وقت تعبیرنشه💖

1397/04/11

18:10

0 نفر لایک کرده اند ...

گندم750

عضویت: 1396/08/30

تعداد پست: 6447

من آخراش بودم حیف شد،استارتر کلی زحمت کشید تا بتونه تموش کنه

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏

1397/04/11

18:10

0 نفر لایک کرده اند ...