ما بچه بودیم خرگوش داشتیم، خیلی دوسش داشتیم، کاملا انس
ی روز مامانم به خاطر اینکه میم رو خورده بود، بیرونش کرد
داداشم نبود
منم هر چقدر گریه کردم فایده نداشت
پشت در چنگ میکشید به در که یعنی باز کن، عادتش بود
واقعا دلم خون شد
هنوزم یادم میاد از مادرم بدم میاد همون لحظه
جای حیوون تو خونه نیست
گناه دارن