بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من یه بار دبیرستانی بودم، بارون میومد بعد زنگ تفریح رفتیم حیاط. معاونمون گفت نرید ولی ما رفتیم هی میگفت بیاید تو خیس میشید. ما هم واقعا خیس خیس شده بودیم
بعد اومدیم تو بلند به معاونمون گفتم خانم بارون حسابی سیخ کرده ما رو😅
خانومه اومده بود اتاق عمل آی یو دی گیر کردشو در بیاریم بعد من گفتم آره آی یو دی خوب نیس چرا لوله ها تو نمیبندی؟ شوهرت اجازه نمیده؟ بعد گفت من شوهر ندارم چند ساله جدا شدم.منم گفتم آهان! بعد از چند ثانیه متوجه شدم طرف چه سوتی بزرگی داده!!!!!
به دفعه تازه نامزد کرده بودم رفتیم خونه دوست شوهرم ،بچشون یه کا.ندوم به من داد گفت اجی بادش کن😑منم تااون زمان کان.دوم رو از نزدیک ندیده بودم،جلوی یه عالمه ادم هی می گفتم این بادکنکه چرا لیزه،چرا این شکلیه🤕🤕متنفرم از این خاطره
یبار تو یه جمعی یکی ازفامیلا دخترشو صدا کرد گفت خوشگلللله؟ منم شاد و خوشحال و از سر ذوق گفتم جانم خاله بهم گفت توهم خوشگلی من با دخترم بودم دیگه اون آدم سابق نشدم😅😥😂😂😂😂
قبلا هم اینجا گفتم فکر کنم به دفعه تازه نامزد کرده بودم رفتیم خونه دوست شوهرم ،بچشون یه کا.ندوم به ...
وای بعد عکس العمل بقیه چی بووود؟
یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت .....آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت..... آنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود..... آنکه در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت... دشت باور داشت گرگی در میان گله بود . .. گله باور داشت اما من نمیدانم چرا باور سگ چوپان نداشت...... یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود..... آن یکی با بار خر میرفت و خر پالان نداشت... یک نفر فردوس را ارزان به مردم میفروخت.... نقشه ها کو داشت در پندار خود شیطان نداشت.. ....هر کجا دست نیازی بود بر سویی دراز..... رعیت بیچاره بخشش داشت اما خان نداشت.........