هوا گه میبینین چقدر گرم شده.به بچه یک ساله ام رفته بودم خرید.جلو در یه مغازه منتظر فروشنده بودم که بیاد باز کنه مغازشو.بچه گریه و بیتابی میکرد خودم آشفته از گرما و کیسه ی خرید تو دست دیگم.برای ا لین و آخرین بار مون مجبور بودم گفتم آبمیوا پاکتی بدم به بچه.رفتم داخل یه سوپر مارکت همون نزدیک.قیافم طوری یود آدم میدید گریه ش میگرفت واقعا 😚😃 یه آبمیوه گرفتم و گفتم یه لیوان یه باز مصرف بدن بهم.آبمیوه رو باز کردم و نی زدم و ریختم تو لیوان.همون لحظه که داشتم میریختم تو لیوان گویا (من که ندیدم) چند قطره ریخته کف فروشگاه.خدا شاهده خدا شاهده من اصلا متوجه نشدم و بعد هم که نگاه کردم ندیدم.انقد که کف مغازه کثیف بود.بعد ی هم صاحب مغازه پرید جلوم که:خــــــــانوم خوب ببرین بیرون بخورین پرا گف مغازه رو کثیف میکنین.به خدا بچه ها من خیلی رو این چیزا حساسم ولی واقعا کف مغازه،رو کثیف نکرده بودم.تازه،از قبل رو زمین کلی جای پا بکد.بعدش بیشعور به جای این که پولو حساب کنه من برم رفته تی آورده جلو من کف مغازه رو تمیز میکته.بچه به بغل کلی معطلم کرد خیلی هم تحقیر شدم.مردم انگار وجدان ندارن