بد دو روز بی خبری چن دیقه پیش زنگ زد
دلم براش لک زده من از این طرف گریه میکردم اون از اونطرف بمیرم واسش انقد صداش گرفته بود ک حد نداش
تورو خدا دعا کنین واسمون واقعا تحمل کردن دوری عذابه
دیشب اولین شبی بود ک با شب بخیرش نمیخوابیدم بد دو سال
صبم اولین صبی بود ک باهاش حرف نزده بودم میدونم باید بهش روحیه بدم ولی نمیتونم
الانم دارم با گریه مینویسم
میگف همش دو ساعت نخوابیده غذا نخورده کاش انقد سخت نبود😭😭گفت بهشون گفتن نمیزارن بیان تا سه هفته دیگ و این ینی مرگ واسه من خدایا😣
نامزدمه رفته سربازی فامیله نزدیکم هست از بچگی عاشق هم بودیم بد سختیه زیادی بهم رسیدیم الانم ک اینطور
خدایا خودت ب دلمون رحم کن