دختر داییه های شوهرم جلو شوهرم راحتن حالا من کاری به فرهنگ و پوششون ندارم. ولی همسرم تمام قد ازشون دفاع میکنه هی میگه ماباهم بزرگ شدیم اونا به من اطمینان دارن قضیه ی ما فرق داره ک جلو من راحتن. منم اعصابم خورد شد گفتم منم با پسرعمو هام باهم بزرگ شدیم منم راحت باشم؟ دلیلت اشتباهه. قاتی کرد کنترلو پرت کرد😑آیا حرفم بد بود؟
اگه اسمم دخی باکلاسه واسه اینه ک فراموش نکنم من زنی بودم ک اوج جوونیمو و شیطنتمو گذاشتم پای شوهرم چه محبت ها ک نکردم از بهترین لباسها گذشتم از کمترین تا بیشترین خرج گذشتم تا بتونه ب خودش برسه بهترین ماشین خرید مغازه زد من از ارزوهام گذشتم تا ب ارزوهاش رسید 😔 اما جوابم این بود کتک فحش تهمت خیانت و بیرون شدن از خونم😔 من مادر بودم نتونستم زندگی دخترمو تباه کنم چون پدر خوبی برای دخترم بود نخواستم در حقش ظلم کنم و زندگیش بشه پر از استرس و غم ...دختر من هم پدر میخواست هم مادر پس موندم اماااا شوهرمو از قلبم بیرون کردم الان من یه دخی باکلاسم 😍 انواع لاکارو دارم یه عالمه ماسک و کرم و اسکراپ انواع لباسا رنگی رنگی یه دختر ژیگول و شیکم یه دختر شاد و خوش رقص دوستای خوب و پایه دور همی و مهمونی من حتی برای خودم کادو هم میخرم من دیگه از چیزی نگذشتم من خودمو تو محبت کردن ب پای مردی ک لیاقت نداشته بود گم کردم من سخت درگیر شستن و روفتن و شوهر داری و پس انداز بودم خودمو از همه چیز انداخته بودم ☹️اما الان این منم یه دختر ک زندگیش واسه خودشو دخترشه😉 ک و ن لق بقیه ک باعث ازارم شدن 😝تنهایی و عشقه
خدایا دو بار تو این شش ماه دل منو شکوندی اما دل مامانای منتظر دیگه رو نشکون کفر نمیگم اما اعتقادم ضعیف شد کلی باهات راز و دل کردم کلی التماست کردم کلی گریه کردم آخرش نشد یعنی اصلا نشنیدی ببخشید اما واقعا دیگه هیچی نمیگم الهی هیچ مادر ای وی افی نتیجه منفی نگیره سخته بخدا سخته
آخه یعنی چی ما قضیمون فرق داره🙄یعنی میگه عب نداره ما به هم اطمینیان داریم
اخه نظره من اينه ك اين مسئله اصلا ب همسرت ربطي نداره خوب اونا زيادي راحتن حتما همسرت خاست يه جوري كاره فاميلاشو توجيه كنه همه ي مردا اينطورين از فاميللا و خانوادشون دفاع ميكنن
ارامش من..با تو فقط حالم نه!!خوابم، نفسم ، لحن صدايم عاليست❤️❤️
والا خانواده شوهری من کلا خیلی صمیمیت پسر خاله هاش با من دست میدن زن هاشون با شوهرم ... حتی عروسی پسرخاله شوهرم بود یهو دیدم داره پسر خالش با من میرقصه تو شب عروسیش من و شوهرمم تازه عقد کرده بودیم شاید دو هفته میشد...شاید منظوری ندارن بنده خداها مثلا من با پسرخاله هام اصلا رفت و آمد ندارم اصلا حتی همو هم ببینیم شاید سلام نکنیم...ولی خانواده شوهریم این مدلین...ی بدیه دیگم داره البته قبل ازدواج ... مثلا یکی دیگه از پسرخاله های شوهرم تازگی ازدواج کرده بعد تو حرفاش شوهرم فهمیده با دختر خاله یعنی دختر خاله شوهر و اون یکی پسر خالش یعنی از خاله دیگش باهم رابطه جنسی داشتن یعنی دختر خاله با پسر خاله حالا شایدم دختر هدفش ازدواج بوده من فقط موندم چ جوری حالا ک اون زن گرفته میات تو مراسم ها☹️😐
والا خانواده شوهری من کلا خیلی صمیمیت پسر خاله هاش با من دست میدن زن هاشون با شوهرم ... حتی عروسی پس ...
آره دیگه آخه شوهرم رو من تعصب داره حتی خوشش نمیاد با پسرای فامیلشون زیادی حرف بزنم ولی کاره دخترخاله های نازشو توجیه میکنه. کلا راحت نیستن فقط دختر داییاش اینجورین