من خیلی احساس تنهایی میکنم نمی دونم چیکار کنم دوسال هست ازدواج کردم از اون همه تنهایی و ...به عشق به همسر پناه اوردم ولی تازه بعداز ازدواج بدبختیا شروع شد همسر من پدر نداره عاشق خونوادش و مادرش و... هست و یه جورایی فامیل پرسته من تاقبل ازازدواج نه تیکه انداختنای زنونرو دیده بودم نه سیاست وقتی کوچکترین ناراحتی پیش میومد کلی بهم می ریختمو به هوای درد دل بهش می گفتم هر حرف من چه مربوط به خانوادش و فامیلاش باشه چه نباشه رفتار بدی نشون میده منو یه ادم کرمو به قول خودش میشناسه یه ادم بد یه ادم که تو فکر اذیت دیگران ه فک میکنه من با همه کسوکارش مشکل دارم حتی با خانواده منم مخالفه فک میکنه ما بدترین ادمای دنیا هستیم اونوقت اگه فامیلش یا خونوادش زشت ترین کار دنیارم بکنن اون زیبا میببنه ...چی بگم هرچی میکشم از دل ساده خودمه بنظرتون راهی هست! ؟