خانمای کارمند یا خانمایی که خودشون خرجشون رو میدن

چقدبی شعوروخسیس بوده خب پول خودته به اون چه ربطی داره کجاخرج کنی

نه تنها طرز فکر خودش این بود طرز فکر ننه باباشم همین بود. باباش میگفت تو چرا کارمند رسمی نیستی‌. البته داد میزد و میگفت

عزیزم خدا کمکت کنه میفهمم چی میگی واقعا سخته 

واییییییییییییییی خدا بهت رحم کرد اینا به شما به چشم عابر بانگ نگاه میکردن گویا

شما مث جاری من هستی اونم اوایل هرچی داشت می داد شوهرش تا کادوهای فامیل پول که باباش بهش هدیه داد و طلاهاش و کادوهای تولد بچش 

الان انقدر پشیمونه شوهرشم خوابیده خونه  هربارم میگه قرضم میگه من و تو نداریم اگرم روزی پولی داشتم آخرین نفر تو لیست طلبکارام هستی به همین راحتی

خیلی بهرحال پشیبمونه من از خودم نمیگم اینا رو همش تجربس از اطرافیانم

درست میگی اما انقدر مدارا نکنی از این ور بوم بیفتی

فردا عادت نکنه به کم خرجی یا کمک خرجی شما ممکنه روزی دیگه نتونی بری سرکار 

نمیدونم والا هر طور صلاحته من بودم عمرا نمیدادماصلا نمی فهموندم که دارم 

ایشون با این کارش به شما گفته که سهمی نداری و خبری نیست اما شما دنبال سرکوفتی؟؟

خب دنیا رکوفت بزن برات پول و خونه میشه تازه نهایتش سه تومن میده میگه خوش اومدی

اما ملک ارزشش میره بالا بهرحال هر طور صلاحته

نه من ميدم اصلاهم پس اندازندارم ولي خودش ميدونه كه من هميشه پول دارم .اخه نامزدمن يكم الان دستش تنگه ولي اگه داشته باشه همشوبراي من خرج ميكنه.الان همه هزينه هاي عروسي روبايدخودش بده هيشكي كمك نميكنه

قربونت الهی که به هر چی دوست داری برسی آمین

من وقتی عقد كردم كارمند بودم همسرم ماهی یه تومن درمیاورد كه برام عیدی و مراسمات وسایل میخرید بقیه روزا رو به حساب من میخوردیم و میپوشیدیم كل لباساشو من میخریدم تو عروسی به هزار بهونه ازم قرض گرفت و نداشته كه برگردونه تا الانم كه من كار میكنم و خرج زندگی و مسافرت و لباس و حتی كادوی خونواده اونم با منه همسرم یه تومن درمیاره كه با كسر اقساط چیزی ازش نمیمونه. كل طلاها و پس اندازمو گذاشتم برای خرید خونه حتی از بابامم قرض گرفتم با اینكه جهاز كاملی بهم داده بود ولی كیه كه قدر بدونه مخصوصا خونوادش

 اوایل خیلی خودخوری میكردم ازین بابت ولی بعد باهاش كنار اومدم كه این انتخاب خودم بوده  موقع ازدواج میدونستم درامدش كمه ولی عشق ! كورم كرده بود فكر این روزا نبودم الانم باید تاوانشو پس بدم ولی تصمیم گرفتم بیخیال باشم چون دچار افسردگی و ضعف اعصاب و میگرن و معده درد شدم ..