امروز دوستم اومد پیشم گفت بریم بیرون یکم پیاده رویی گفتم باشه هردوتامونم بچه ب بغل داشتیم برمیگشتیم یه مرده افتاد دنبالمون قلبم اومد تو دهنم تا خود خونه اومد همش اشاره میکرد همش میترسیدم شوهرم ببینه و شربشه خداروشکر ندید
ما تو یه محیط کوچیک هستش خونمون ک همه همدیگرو میشناسن و همکارن ما اون اقارو نشناختیم ولی فک میکنم اون مارو میشناخت وای میترسم شربشه اینقد قلبم تند میزد ما نه ارایش داشتیم ن لباس مورد داری مطمئنم نیتش هم رسوندن ما نبود چون چندبار دور زد افتاده بود دنبالمون همشم اشاره میکرد
ما حتی حلقه بدست بودیم و بچه به بغل میترسم خدایا
عزیزم مریض روانی زیاد شده چرا به خودت میگیری؟!
بگو به نظرم
اره به شوهرت بگو ولي با يه لحني كه يعني خيلي ترسيدي و نگراني يجوري كه نخواد تازه بهت طعنه بزنه
به نظرم خیلی عادی تو حرفای معمولی که میزنید بگو وای مردا چه بی حیا شدنو و تعریف کن براش اما عادی باش که اونم خیلی جدی نگیره.
واسه هر کسی پیش میاد از این چیزا..بهش فکر نکن
نه بابا نگو چه کاریه حساسش میکنی حالا دیگه گذشته
به همسرت بگو
به نظرم لازم نیست که بگی ...چون میگی یه محیط بسته هستین .حتما شوهرت بفهمه کار به جاهای باریک کشیده میشه
خاک تو سر مردای هیزه چشم چرووون
به همسرت بگو
