قبلا یه رمان خوندم حدود 3سال پیش اسمشو یادم رفته نصف داستانشو تعریف میکنم اگه اسمشو میدونید بگید داستان یه دخترس به اسم بهار راد فکرکنم بایه پسره زورکی ازدواج میکنه و ن پسره دوسش داره ن دختره در این روزها پسره یه دوست دختر داشته ک عشق قدیمیش بوده بعد میگذره بهار حامله میشه و یه اتفاقایثی میوفته کم کم عاشق هم میشن اما هیچکدوم لو نمیدن یه اتفاقایی میوفته اینا وسط زمستون میرن شمال و اون دوست دختره هم میاد و پسره به بهار یکم بی محلی میکنه و بهار با شکم بالا اومده میره لبه ی پرتگاه دوست دختره میاد هولش میده و بهار میوفته اونجا و دیگه هم پیداش نمیکنن میگذره 2سال دیگه پسره از دلتنگی میره کنار همون پرتگاهه ک گرگا بهش حمله میکنن و بهار میاد نجاتش میده توروخدا اگه میدونید اسم این رمان چیه بهم بگید اخرشم بهار زندس بچشم دنیا اورده اسمشم فکر کنم گذاشته پرهام که فکر کنم اسم باباشه بهار بعد اون اتفاق فراموشی گرفته و اما کم کم یادش میادتوروخدا اسمشو بگید
کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!
💞میشه برای سلامتی پدرمادرم وبرادرام و شوهرم و نی نی تو دلم ی صلوات بفرسی؟؟؟؟؟💞👦👦👦اخه اینا تموم زندگی منن..💞هرکدومشون اگر نبودن شاید منم الان نبودم😢انشالله خدا خیرتون بده و عزیزاتونوبراتون نگه داره