2777
2789

سلام،من زياد اهل تاپيك زدن نيستم ،اكثرا خواننده خاموشم،ولي چند روزه فكرم درگير اين بچه شده،اينجا نميخام به كسي توهين كنم،قصد تخريب يا نهي از ديدن ماهواره رو هم ندارم چون دليلي نميبينم توي مسائل شخصي ديگران دخالت كنم ولي اين چيزيه كه من به چشم خودم توي فاميل ديدم و واقعا قلب منو به درد اورده

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت......!! حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت....!!خوب میدانم که تنهایی مرا دق می دهد....عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت....

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

دقيقا چند ماهه پيش يه روز تو اشپزخونه خونه مادر شوهرم با شوهرم و مادرش نشسته بوديم و داشتيم با هم شوخي ميكرديم و ميخنديديم اين پسر بچه هم كنار ما بود كه يه دفعه برگشت گفت :منم يه چيزي بگم،،؟گفتم بگو ،نه گذاشت نه برداشت گفت خاله بابام توي دهن مامانم تف كرد بعد لباسش دراورد!!!!!!ما همه شوكه شديم و شوهرم به خنده رد كرد و به بچه گفت عمو جان اين حرف زشته نزن

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت......!! حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت....!!خوب میدانم که تنهایی مرا دق می دهد....عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت....

من همون روز به زن عموم گفتم تو رو خدا مواظب باشيد بچه ات همه جا اين حرف رو ميزنه ،اونم فقط گفت بچه است ،چند وقت بعد دعوت بوديم خونشون كه ديزم ماهواره روي يه سرياله و جلوي چشم بچه دارن  همو ميبوسن و كاراي ديگهء،سريع خاموش كردم و به مامانش تذكر دادم كه جلو بچه  اين چيزا رو نزار

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت......!! حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت....!!خوب میدانم که تنهایی مرا دق می دهد....عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت....

خدا اخر و عاقبتمون بخیر کنه تو این زمونه

من یه دختر لوس بودم ک از امپولای موقع سرماخوردگی میترسیدم قرص شربت رو مامانم بزور میریخت ته حلقم ولی از ۱۹ سالگی درگیر ام اس شدم ویهو کلی بزرگ شدم توکل ب خدا و توسل ب حسین زهرا برام معجزه کرد بارداری عالی زایمان طبیعی عالی  بچه سالم همسر خوب خدا نعمت رو درحق من تمام کردحالا فقط یه جفت میخام برا بچم ک تنها نباشه دعام کنید 

عيد كه شد مادر شوهرم همون روز اول منو كنار كشيد كه اگر اين بچه اومد حواست به بچه ها باشه😧گفت اين بچه بچه ها رو كوچكتر رو ميبره جاهاي خلوت شلوارشون رو ميكشه پايين و ...

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت......!! حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت....!!خوب میدانم که تنهایی مرا دق می دهد....عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز