شب خونه خواهر شوهرم بودیم بعد دختر من الان 5 ماهشه دنیا که اومد خواهر شوهرم کادو تولدشو نداد منم هیچی نگفتم همش میگفت کادوش سر جاشه بعد این خواهر شوهر من منشیه دختر زنانه که دکترشون دوست منه من و دکتر یه حساب کتابی داشتیم که من50 هزار تومن باید میدادم دکتر حالا خود دکترم گفت درستش کردم و دیگه نمیخواد 50 تومن رو بدی بجاش براش کارای ارایشی کردم چون ارایشگرم حالا امشب خواهر شوهرم گفت راستی من کادو تولد فاطمه رو ندادم یادم رفت بهت بگم حسابتو با دکتر صاف کردم به جات 50 تومن دادم دکتر اون جای کادو ی دخترت منم گفتم من با دکتر حسابی ندارم که تسویه کردم یهویی جا خورد گفت وای من که فردا میخواستم بدم دکتر معلوم شد اون 50 تومنم نداده یعنی اتیش گرفته بودم که اخه من از تو خواسته بودم بری حسابمو تسویه کنی از دروغاش حالم بد میشه تمام برادر خواهرام همه برا تولد دخترم 500 به بالا دادن بعد این بی عرضه 50 تومن میخواست بده اونم جای حسابم با وجود اینکه وضعشم خوبه بخدا سر درد گرفتم
یادمان باشد که ما ازدواج میکنیم تا یک زندگی زیبا بسازیم .............نه اینکه دو زندگی معمولی را هم خراب کنیم............