بچه هادارم دیونه میشم ازدست مادرشوهرم هرشب میادخونه ما تادوازده شب همینجوری میشینه پیش ماومیحرفه یعنی یک شبم ازدستش درامان نیستیم دوس ندارم بیادمیخام توخونه خودم راحت باشم وقتی میادمعذبم پیشش چکارکنم دیگه نیادنمیدونم ازسادگیشه یعنی واقعن نمیفهمه یااززرنگیشه هرشب بیادسرک بکشه توزندگیمون