ديروز لاى وسايل مامانم ى البوم كوچولو ديدم مال عروسيشون بود مامانم خعلى بچه بود ينى ١٥ سالش بود بابامم سر باز بود موقع جنگ بود ى نامه پيدا كردم ماله بابام ك برا مامانم فرستاده با اولشم نوشته سلام جانم نميدانم وقتى اين نامه به تو ميرسد در حال ظرف شستنى يا خانه جارو كردن 😄 كلن احساسات ميباريد البته اينجا قبل عروسيه بعد باز ى جا نوشته عزيزم ببخشيد ك نميتوانم سه تا النگو را با هم برات بخرم ايندفعه ك امدم يدونه ميخرم دوتاى بعدى را وقتى سربازيم تمام شد ميخرم 😄 خلاصه دو صفحه نامه بود بردم نامه رو نشون مامانم دادم كه تو از پدر من ك سربازه سه تا النگو خواستى بعد به ما ميگى ب شوهراتون فشار نيارينا 😂😂
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
هیییی ...مامانم خدابیامرز دو ساله فوت کرده وگرنه یا خودش نامه تاشو برامون میگفت یا پیدا کرد ی بار برامون خواند اره باحال بود ولی چ فایده الان ک خودش نیستش...خیلی دنیا بده همه عزیزان رو میگیره
بابای من یه دفترجه خاطرات از زمان نامزدی با مامانم داره
اونو خوندم
توش نوشته بود فلانی اونقدر ازم خجالت میکشه که یه بوس هم نمیده بهم😁
دکلمه ای از زبان خدا : منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم. تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیز من... خدایی خوب میدانم! طلب کن خالق خود را، بجو ما را... تو خواهی یافت. که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو. مگر کسی هم با خدایش قهر میگردد؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تو را از درگهم راندم؟ که می ترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور، آن نامهربان معبود. این منم پروردگار مهربانت، خالقت. به نجوایی صدایم کن... بدان آغوش من باز است. قسم بر روز هنگامی که عالم را بگیرد نور، قسم بر اختران روشن اما دور : * رهایت من نخواهم کرد *✌🙏 اللهم صل علی محمد و آل محمد. ( من ivf کردم، اگه سوالی در موردش داشتین بپرسین کمک تون کنم )