2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

از چهارساعت قبلش استامینوفن بده بعد از زدنه آمپول هم هر چهار ساعت ادامه بده و تا فردا شبش اصلا قط نکن حتی اگه تب نکنه جای واکسنشم کمپرس گرم و سرد کن هیچیش نمیشه

پسر کوچولوی دوست داشتنیم طعم خوشبختی رو درکناره تو چشیدم 

پاش رو بایه پارچه نازک اروم ببند تکون بده دردش میاد تبم که استامینوفن میدن کلنم روزاولش یکم بایدحواست باشه ازفرداش خوب میشه

نفرت یکی از مخرب ترین نوع شرایط ذهنی است . نفرت بدن را مسموم میکند و اثرات آن غیر قابل جبران است. نگرانی یکی از بدترین اشکال فعالیت ذهنی ، بعد از نفرت است که عمیقاً خود مخرب است . هیچ چیز در زندگی اتفاق نمی افتد - هیچ چیز - که ابتدا در سطح فکر نباشد.                              (کتاب گفت و گو با خدا - جلد اول)

چیزی نیست نگران نباش من پنج شنبه پیش زدم اصلا تب نکردولی چند ساعت بعد واکسن پاش خیلی خیلی درد میکردوکلی گریه کرد 9 واکسن زدم تا عصر گریه میکرد تنها راهش این بود که با دستم پاش رو ثابت میگرفتم آروم میشد میخوابیدولی بعدش خوب شد تبم نکرد اصلا

من ۳ روز پیش زدم واکسن دوماهگیشو یه بار کمپرس سرد و یه بار گرم گذاشتم کافی بود ؟

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد

ز قبل یه استامینوفن طعم دار بگیر

بگو برای نوزاد میخوام. با طعم توت فرنگی بگیر

تمام نکات رو هم تو بهداشت میگن خوب گوش کن

هر چهار یا شش ساعت منظم دوبرابر وزنش قطره بشمار از شربت بده

روز اول اگه بیتابی کرد کمپرس سرد و روز بعدش کمپرس گرم...

حوله رو خیس کن بذار فریزر بعد بیرون اوردی بذار تو مشمبا میشه کمپرس سرد

همینایی که دوستان گفتن نیم ساعت قبل بردنش استامینوفن بده.... هرچهارساعت استامینوفن میدی روز اول چه تب داشته باشه چه نداشته باشه هر یکساعت هم کمپرس سرد روز دوم اگه اصلا تب نداشت کمپرس گرم بذار .... اگه تب داره استامینوفن رو هر شش ساعت ادامه بده تا کاملا دمای بدنش طبیعی بشه سعی کن شیر بدی بعش هرچی شیر بیشتری بخوره زودتر خوب میشه و تب نمیکنه 

من به دستان خدا خیره شدم ... معجزه کرد [smiley]l/l_70.gif[/smiley]
عزیزم سخت نیست.یه نیم ساعت قبلش دوبرابر وزنش قطره بده بعدم هر۴ساعت یکبار واگه تبش کم بود هر۶ساعت مبا ...


نه نباید قطره بده

دفعه قبل که بچه مو برا واکسن 4 ماهگی برده بودم گفتن نباید قبل واکسن بهش قطره داد البته جدیدا اینو میگن 

گفتن قطره دادنی بدن بچه واکسن رو شناسایی نمیکنه و از این حرفا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792