زمانی که من حامله بودم یکی از اقوام مامانم بعد از چند ماه حامله شد.هر دو بچه هامون نوه ی اول بودن و مادربزرگ پدربزرگا خیلی ذوق و شوق داشتن.من زودتر از مولد زایمان کردم و خیلی استرسی بودم و نگران و حالم بد بود.افسردگی گرفته بودم اصلا دوست نداشتم هیچکس بیاد.این فامیل مامانم روز پنج زایمانم که بچه ی من به خاطر زردی تو خونه زیر دستگاه بود اومدن.با اون یکی عروس و زنش