2777
2789
عنوان

دچار حس تنهایی و سردر گمی

130 بازدید | 12 پست

سلام خانما 

من هشت ماهه اومدم تهران 

خانوادم یعنی خواهر و مامانم مشهدن 

یکی از خواهرام و فامیل همسرم اینجان 

ولی از وقتی اومدیم من همش ناراحتم 

همش حس تنهایی دارم 

حس افسردگی 

تازگیام چاق شدم 

هرکاری میکنم نمیتونم دوباره ورزشمو شروع کنم 

نه انگیزه دارم 

نه دوستی اینجا دارم 

میشه راهنماییم کنید چکار کنم؟ 

خودم دلم میخاد برای زندگی برگردم مشهد ولی دیگه دیر شده 

شوهرم خیلی وابسته به خانوادشه و نمیاد 

منم روز به روز حس میکنم دلم میخاد ازش طلاق بگیرم چون اون باعث شده اینجوری از مادرم و خواهرام دور بمونم 

اصلا تهرانو دوست ندارم و بزرگترین علتشم خانواده شوهرمن 

حیلی ریززززز از طریق پسرشون منو تحت فشار میذارن که به خواسته هاشون برسن 

اینم بگم که اونا به ازدواجمون راضی نبودن و منم دل خوشی ندارم 

تا با خواهرام میام درد دل کنم میان میگن نهههه تو بشین سر خونه زندگیت 

شماها تجربه دارید بیاید بگید 

بخدا دق کردم اینجا

فقط از زندگیت لذت ببر منم تهران بودم الان یازده ماه تبریزم اصلا تا الان یبارم از تنهایی و غریبی ناراحت نشدم سرگم کارو کلاسامم گاهی سخته ولی راضیم خودتو اذیت نکن

در انتظار شیرین ترین لحظه ی زندگی

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزيزم از اول كاشكي از خانوادت جدا نميشدي وقتي زندگي شكل گرفت خيلي سخته تغيير مكان بدي به يك شهر ديگه ، بهتر باهاش كنار بياي و هر چند مدت بري خانواده رو ببيني اصلا به فكر طلاق نباش خيليا از خانواده دورن نميشه كه به خاطر دوري طلاق گرفت

 “وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِالله” 🖤

حس تنهایی و افسردگی باعث شده انقد از خانواده شوهرت زده بشی و فک کنی دارن اذیتت میکن...

به نظرم وقتشه به خودت بیای 

ازکارای خیلی کوچیک شروع کن مثل ی خرید پیاده روی...

اگه زندگیتو شوهرتو دوست داری دید همه رو نسبت ب خودت عوض کن

هیچکس اندازه خودت نمیتونه خوشحالت کن 

منم خیلی دوست دارم سر کار برم 

اما همش شوهرم تمام مسولیت بچه رو انداخته گردن من 

من باید ببرمش مهد از مهدم خودم برش دارم 

ولی الان تهران هرجا میخام کار کنم تا ساعت شش هفت حداقله که باید بمونم 

مهد دخترمم تا پنج بیشتر نیست

حالا من برعکس توام. دارم از محل تولدم و زندگیم که تهرانه میرم شهرستان😔😔😔 فقط بخاطر همسرم. الان عقدیم.

دلم میگیره گاهی.که قراره برم از تهران. بابام خیلی مخالف بود که دخترشو ب راه دور بده.


هرکی ی تقدیری داره. اینم تقدیر ما بود‌ 

دوست دارم شروع کنم 

ولی خیلی سست اراده ام 

بعضی روزا تاحالم میاد خوب بشه 

شوهرم سریع حرفی میزنه که بهم بریزم 

حس یه ادم زندانی رو دارم 

دلم میخاد بدون شوهرم حتی برم مشهد خانوادمو ببینم 

اصلا دست خودم نیست ghazali جان

عزیزم منم شرایطم تقریبا مثل شماس، ولی خانواده شوهرمم ازمون دورن، فقط یه خواهر من و یه خواهرشوهرم تهرانن، اغلب هم تنهام سعی کن خودتو سرگرم کنی برو پیاده روی، کلاس  وباشگاه، کدوم سمت تهرانید؟

عزیزم منم شرایطم تقریبا مثل شماس، ولی خانواده شوهرمم ازمون دورن، فقط یه خواهر من و یه خواهرشوهرم تهر ...


من غرب تهرانم عزیزم 

من سالن میرم یکماهه ولی راضی نیستم همش استرس مشتری دارم که بیاد و پول اجاره ام دربیاد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز