بالاخره حرف دلمو زدم به مادرشوهرم

| مشاهده متن کامل بحث + 1282 بازدید | 67 پست

امسال عید خونشون خونه تکونی کردیم با دو تا جاریام

بعد داشت واسه یکی دیگه از جاریام که برادرزاده اش هست میگفت اصلا خوب تمیز نکردن

منم خیلی بهم برخورد گفتم دیگه توی خونه اش دست به سیاه و سفید نمیزنم مخصوصا اینکه خود جاریم برگشت گفت اصلاً هم تمیز نشده خونه عمه ام

امروز مادرشوهرم گفت خونه ام خیلی کثیف شده یکی باید بیاد تمیز کنه

منم گفتم والا ما که خوب تمیز نمیکنیم بذار معصومه بیاد واست تمیز کنه

گفت کی گفته شما خوب تمیز نمیکنی؟

گفتم خود معصومه خانم گفتن اصلاً تمیز نکرده بودید

مادرشوهرمم گفت آره سه تا آدم اومدید هیچ کاری نکردید و رفتید

منم گفتم واسه همین دیگه من نمیام خونتون رو تمیز کنم بذارید معصومه خانم که اومد قشنگ تمیز میکنه براتون

اصلاً راحت شدم وقتی این حرف رو زدم

ولی شوهرم و مادرش ناراحت شدن

که اونم به جهندم

...عَسى‌ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‌أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَشَرٌّ لَكُمْ...؛ چه بساچيزى راناخوش داريد، در حالى كهخير شمادر آن است و چه بساچيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شمادر آن است...

1397/03/16

15:32

25 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

سویل۷۲۶۵

عضویت: 1396/11/11

تعداد پست: 2405

آفرین کار خوبی کردی👍

برای شادی روح پدر بزرگم صلوات میفرستی دوست خوبم♥♥♥

1397/03/16

15:42

1 نفر لایک کرده اند ...

zaraaaaaaa

عضویت: 1397/02/12

تعداد پست: 6014

مگه کوزتشونید؟؟؟؟که باید بیاید تمیز کنید

معصومه خیلی به فکره عمشه اون کمک کنه😒😒😒

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!

1397/03/16

15:42

1 نفر لایک کرده اند ...