2777
2789
عنوان

فردا برمیگردم خونه خودم

| مشاهده متن کامل بحث + 930 بازدید | 65 پست

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

ناراحت نباش عزیزم من حدس می زنم تازه ازدواج کرده باشی من خودم هم اوایل ازدواج مثل شما بودم محل زندگی تودم و خانواده م هم تو دو تا شهره تقریبا هنون در حد شما فاصله شونه. ا وایل هر دو هفته یک بار می رفتم آخر هفته ها و همه تعطیلی ها اونجا بودم باز هم گریه می کردم اما کم کم آداپته شدم دیدم این قدر زود به زود برم خودم فرسوده می شم. الان تقریبا هر بیست روز  یا ماهی یکبار می رم اما با برنامه ریزی و حداقل سه چهار روز می مونم. 

یه وقتهایی که شوهرم کار داره و مرخصی نداره تنها می رم اما وقتهایی که یه چند روز تعطیلات هست و شوهرم می تونه مرخصی بگیره با هم می ریم می مونیم. این طوری هم به خانواده م بیشتر سر می زنم هم از شوهرم کمتر دور می مونم. بچه نداری؟


ناراحت نباش عزیزم من حدس می زنم تازه ازدواج کرده باشی من خودم هم اوایل ازدواج مثل شما بودم محل زندگی ...

من ۷ساله ازدواج کردم و یه پسر دارم منم مثل شما سعی میکنم چندروز خونه مادرم بمونم چون نمیتونم هرهفته برم و یک ماه یا ۲ماه طول میکشه تا دیدار بعد

ولی مادرم خیلی بیشتر از من عذاب میکشه

واسه خودم راحتتره و کنار اومدم با این شرایط ولی مادرم😢

بعدش حالا هر چقدر خانواده ت کار داشته باشن بالاخره به تعطیلاتی چیزی پیش میاد که بتونن بیان دیگه. اگه سختته یه ماه خودت برو ماه بعدی اونا رو بگو بیان. با اصرار دعوتشون کن شاید پدرمادرت از شوهرت رودرواسی می کنن یا نمی خوان هزینه و زحمت براتون ایجاد بشه اول زندگی اما اگه خودت و شوهرت با اصرار دعوتشون کنید و سعی کنید تو پذیرایی و توجه سنگ تمام بزارید اونها هم عادت می کنن کم کم که بیشتر بهتون سر بزن.

منم خونواده م ازین مدلها بودن که زیاد دوست ندارن خونه داماد بمونن اما انقدر شوهرم اصرار کرد و دعوت کرد و تو خدمت و پذیرایی سنگ تموم گذاشت که کم کم یخشون ذوب شد. تو هم به شوهرت بگو این کارو بکنه شاید خانوادت تعارفی هستن و روشون نمی شه.

بعدش حالا هر چقدر خانواده ت کار داشته باشن بالاخره به تعطیلاتی چیزی پیش میاد که بتونن بیان دیگه. اگه ...

دقیقا همینه

میگن ما تعدادمون زیاده و شما بیاین 

ما زحمت داریم واسه شما خیلی اصرار میکنم ولی نمیان و خدا میدونه چقدر بهشون میرسیم هم من هم شوهرم البته اگه بیان که نمیان

منم خونواده م ازین مدلها بودن که زیاد دوست ندارن خونه داماد بمونن اما انقدر شوهرم اصرار کرد و دعوت ک ...

بابام اینجوریه که دوس نداره خونه داماد بمونه ولی مادرم اینجور نیست اما خب وقتی پدرم نمیاد مادرمم نمیتونه بیاد منم مجبورم خودم برم سر بزنم بهشون 

و حداکثر ۱هفته میشینم چون کمتر بشینم مادرم ناراحت میشه

من بعید میدونم کسی مثل من بابایی باشه من هییییچ رازی با بابام ندارم وقتی پیششم ساااعتها با هم حرف میزنیم توی سر و کله هم میزنیم کشتی میگیریم سر به سر هم میذاریم از هر دری صحبت میکنیم یک سره صدای شوخی و خنده مون بلند میشه

با مامانم هم همینطور پیششم سرم روی قلبش میذارم لباسشو بو میکنم لپش رو گاز میگیرم مشورت هامو ازش میگیرم میخوام بگم محبت بینمون کم نیست ولی با این حال توی این چند سال هرگز نشده با این حجم از دلبستگی به خانواده م شوهرمو تنها ول کنم برم پیششون ما ان شاالله امروز میریم پیش خانوادم.

من تونستم پنج شنبه این هفته رو مرخصی بگیرم ولی شوهرم نتونست

اون سه روزی که از پنج شنبه تا شنبه تعطیل هستمو بی خیال شدم و باهاش برمیگردم 

 زندگی مستقل تشکیل دادیم مثلا

با همسرت صحبت کن بهش بگو من از اینکه تو رو تنها بذارم حس بدی دارم دلم نمیخواد توی مضیغه باشی و این رفتن ها بینمون فاصله بندازه و محبتمون رو کمرنگ کنه

خیلی دلم میخواست که رفتنمون تایمش کم ولی پیوسته باشه و با هم باشیم چون دلم میخواد وقتی پیش خانواده م هستم دلتنگی تو رو نداشته باشم و همه عزیزانم رو کنارم ببینم

شوهر من بخاطر همین تنها نگذاشتن ها بارها بهم گفته حق تو اینه که پدر مادرت رو یکسره ببینی هر کی بود ول میکرد میرفت میموند خواهر خودشو مثال میزنه که یه ربع با مادرش فاصله داره هر پنج شنبه در میون تنها میاد پیش مادرش میمونه برای همین واقعا پایه ست که هر هفته پنج شنبه بریم جمعه برگردیم تا قبل از اینکه من مسئولیت دومم رو بهم بدن ما پنج شنبه میرفتیم جمعه برمیگشتیم ولی الان من خودم طاقت هفت ساعت مسیر رو ندارم

شوهرم همییییشه میگه در اولین فرصت تعطیلات باید بریم پیش خانواده ت

شده به زور چمدون بسته راهم انداخته هر روز دوازده ساعت در روز کار میکنه که فقط شرایطی رو محیا کنه که ما بتونیم از نظر مالی مستقل باشیم و به ارگانی وابسته نباشیم که بتونیم چند سال دیگه بریم شهر مامانم اینا زندگی کنیم

این پایه نبودنه رو ریشه یابی کن شاید اعتراض به رفتنته شاید با خانواده ت مشکلی داره دو ساعت و نیم واقعا راهی نیست 

هر کسی یک نابغه است ، اما اگر یک ماهی 🐟 را از روی توانایی اش در بالا رفتن از یک درخت 🌲 قضاوت کنیم آن ماهی تمام عمرش را با این باور زندگی خواهد کرد که یک احمق است
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  13 ساعت پیش