منم اینطور بودم با این تفاوت که از شدت حالت تهوع می مردم و زنده میشدم . و همش سُرم یا امپول میزدم و قرص میخوردم. خداروشکر کن که تهوع نداری. عذابه بخدا.
منم فقط با نون و پنیر و خیار و گوجه زنده بودم. گوشت. مرغ. ماهی . متنفررررر بودم از اینکه بخوام حتی یه لقمه کوچولو بخورم. ماکارونی هم همینطور.
دلم فقط چیزا خنک مثل ماست و دوغ و خیار میخواست. گاهی حتی فقط نون و ماست میخوردم. و برای اینکه جون بگیرم مامانم برنج و خورشت درست میکرد و به زور بهم میگفت دولقمه بخورم.
اما اومدم بهت خبر خوش بدم. که هیییییچ تو فکر نباش. همین که سه ماهت تموم بشه یه اشتهایی پیدا میکنی که دلت میخواد روز و شب بخوری.