امزوز فهمیدیم ... پسرخالم خیلی میترسید طفلک.. کلی پیامای ناجور ب بچه میداد...
خالم حسابی ب خانومه زنگ زد و بزخوزد کرد ولی زنه میگفت من دوسش دارم و عشق سن و سال نمیشناسه... مجبور شدیم ب پلیس بگیم پیگیری کنه... نمیدونه شمارشو کی بهش داده ولی میگه یکی دو بار تو کوچشون دیده زنرو...
خواستم بگم چ دور و زمونه ای شده... مراقب باشید از بچه هاتون خواهشا... باهاشون دوست باشین ک حرف دلشون رو بگن 😶😶