قبلا ک مجرد بودم نصف شب داشتم با دوستم حرف میزدم یهو مامانم اومد تو اتاق گوشیمو انداختم زمین شروع کردم حرف زدن و خندیدن با خودم .صب ک پاشدم مامانم گفت لااقل ب دوستت میگفتی هی نگه زهرا زهرا 😂😂😂اب شدم رفتم تو زمین
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود♥️بی عشق وجود خوب و موزون نشود
یه دفعه باشوهرم رفتیم سردخانه مغازه رو خاموشکنیم بعدتوراه الوچه خریدیم نیم کیلو تامغازه بیشترشو خوردیم تو دست من بود.رسیدیم گفتم بزار من خودمو رو باسکول بکشم رفتم بالا دیدم زد ۶۵ یهو گفتم اقانه الوچه دستمه ۱۰۰گرم الوچه رو گذاشتم زمین دوباره رفتم بالا خودمو کشیدم😓😓😓😃
یبار مگس بزرگها اومده بود تو خونمون ، شوهرم با این پشه کش های پلاستیکی در تعقیب و گریز باش بود منم غرق در هیجان، تا مگس بیچاره نشست دسته مبل داد زدم بکنش بکنش یعنی خواستم بگم بکشش میدونم خاطره نبود سوتی بود ولی این وقته شب فقط همین یادم اومد
واسه عمه ام ک از کربلا اومده بود ختم گرفته بودن رفته بودم کمکشون میوه هارو پاک مبکردیم پسرعمه هامم همه بودن پسرعمم هی شلوغ پلوغ میکرد من اعصتبم خورد شده بود و گیج شده بودم اون عمم گفت چی بشورم دیگه منم هول شدم گفتم انگوز و مور 😂😂 پسرعمه هام پخش شده بودن رو زمین دخترعموهام ک دیگه هیچی زمینو گاز میزدن هروقت میبینمشون میگن انگوز بیارم برات 😂😂
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود♥️بی عشق وجود خوب و موزون نشود