همتون چقدر جالب آشنا شدین.من که بعید می‌دونم با این روحیه مرد ستیزم کسی عاشقم بشه
ما همو تو نت دیدیم...همه چی ام برای هرجفتمون فقط یه بازیو سرگرمی بود.بعد که داستان جدی شد کلی عذاب وجدان داشتیم از نحوه ی اشناشدنمون!کلی پیش مشاوره رفتیم همشونم گفتن نحوه ی اشنایی مهم نیست والان که فک میکنید به درد هم میخورید پس اوکیه
خخخخ. منم بچه بودم سنم کم بود. نمیدونستم ازدواج چیه. اونموقع دوم دبیرستان بودم. نمیدونم چیشد که بهش وابسته شدم. دوستیمونم داستانها داره برا خودش . خانوادم فهمیدن گوشیمو گرفتن . بیرون نمیتونستم برم. بیرونم که میرفتن خودشون تلفونو میذاشتن تو کمد منم یواشی کیلیدو پیدا میکردم باهاش حرف میزدم. برام سرویس گرفتن نمیتونستم ببینمش. تابستون ازش بیخبر بودم کلن. گذشت تا موقعه امتحانا دی ماه به راننده میگفتم ساعت ۱۰ بیا .منو ۸ میذاشت میرفت . به سرعته نور ورقمو پر میکردم و اولین نفر ۸ونیم میرفتم پیشه شوهرم که دوس پسرم بود تا ۱۰ و بعده اونم با سرویس برمیگشتم خونه 😄😄😄😄😄😄
اون یواشکی دیدنا خیلی مزه میداد.
[QUOTE=59591433]همتون چقدر جالب آشنا شدین.من که بعید می‌دونم با این روحیه مرد ستیزم کسی عاشقم بشه[/QUOTE
اتفاقا اکثر مردهای خوب از اینجور دخترها خوششود میاد. آویزوون بودن برای دختر خیلی زننده ست
مرد ستیز نباش ولی همیشه فاصله تو حفظ کن اینجوری مرد خوب میاد انشالله
خب قسمتو تقدیره هرکس یه جوره دیگه. ما دوس بودیم همشم قهر میکرد و همش خودشو میگرفت برام
باید منت کشی میکردم بعده ازدواجم مشکلاته شدید داشتیم تا پارسال که حل شد تقریبن. اما خب اون دوران خیلی خوب بود روییایی برعکسش دورانه عقدمون جهنم بود برام.😥 با همه اینکار و اتفاقا دوس داریم همو شایدم من بیشتر از اون دوسش دارم.
برادرم ازم دوسال کوچیکتره .دوستش ازش یکسال بزرگتره.شمارشو ازبرادرم گرفتم خواهر. گف چیکار گفتم کاردارم اننقدر اعتمادداشت بهش دادشمارشو..البته یکم برادرم زیادی بازه خواهر ک بعدش دوسالونیم دوس بودیم ک تقریبا یکسالشو برادرم میدونسو چیزی ب زبون نیاورد...اخراش دیگه مخ مامانمو زد و بهش پیام تبریک روز مادرو اینامیداد و بهش میگف مامان ...اما از بابام خیلی میترسید بخاطرفکرشو جذبش و میدونس بابام مخالفه ...بابام مخالفتش بخاطر اختلاف فرهنگی بود فقط.و فقط بمن همینوگف ک یجاهایی سخت میشه حواست باشه ممکنه نتونی اما دیگه علنی هیییچ مخالفتی نکرد.اما خب همسرم خیلی موفق شد خودشو از فرهنگ اون سمت خانوادش جدا کنه ...
مرد ستیزو شوخی کردم.منظورم اینه مثلا حتی اگه یه پسر بهم توجه نشون بده ناخودآگاه یه رفتاری میکنم کلا پشیمون میشه.خیلی برام پیش اومده پسرا خواستن بهم نزدیک بشن ولی خودم نمیدونم چیکار میکنم که کلا بیخیال میشن
فکر کنم زیادی سر سنگینم
اولین بار که دیدمش ازش خیلی بدم اومد دوست داشتم سریع از دستش خلاص بشم خودشم فهمید از حرکاتم هنوزم بهم میگه
ولی الان خررررررر شدم خیلی دوسش دارم شاید اگر تو این روزای سخت نبود دیووونه میشدم
