من پنج ساله که زن یه از خدا بی خبر شدم یه حیوون به تمام معنا سال اول دوستش داشتم ایراداش به چشمم نمی اومد سال دوم تحمل کردم به خاطر خونوادم آخه اونا طلاقو اصلا قبول نمی کنن بعد تصمیم گرفتم ازش جدا شم آخه عوضی دست بزن داره تو دوران مجردی یه بی بندو بار بوده تا حالاهم همون اخلاق گندشو حفظ کرده هر روز با یکیه اصلا احترام به من نمی ذاره کافیه من یه خورده ناراحت باشم به جای اینکه ازم بپرسه چرا ناراحتی اونم قهر می کنه اصلا با من حرف نمی زنه حالا در مقابل من چه کارها که براش نکردم بعد از ازدواج فهمیدم کلی بدهی داره همه طلاهامو فروختم و واسه اینکه کسی نفهمه طلا فروختم بدلشو گرفتم و تا الان همون بدلا رو می ندازم چند بار تو این چند سال زیر صفر رفت تنهاش نداشتم که هیچ تازه پا به پا شم باهاش سختی کشیدم تا خودشو جمع و جور کنه ولی اون نامرد اصلا انگاری کوره خوبیهای منو نمی بینه بعد از سه سال خواستم بگیرم رفتم خونه بابام ولی بی شعور انقد فک و فامیلش اومدن دنبالم که مجبور شدم برگردم گفت من فقط ازش بچه می خوام اگه بچه داشته باشیم دیگه زنمو اذیت نمی کنم حالا یه پسر دارم یه پسر دو ساله ولی اون از خدا بی خبر بهتر نشد که هیچ بدو بدترم شد
چه زن خوبی
من خودم مردم واقعا داشتن زنی مثل شما که انقدر فداکار باشه تو مخیلمم نیگنجه
در خصوص شما بگم برو پیش مشاور نشد طلاق بگیر بهتر از زجره
حالا مجبورم به خاطر پسرم تحملش کنم شما باید چکار کنم عاشقم شه راستش منم زیاد بهش گیر میدم همیشه گوشیشو چک می کنم اونم از این اخلاقم بدش میاد حتی یه بارم گفت به خاطر این کاراته که خیانت می کنم
آخه دلم نمیاد پسرمو تنها بذارم
به خدا هر کی فقط چند روز باهاش باشه دیگه تحملش نمی کنه حتی خونوادش ازش متنفرن ولی من بیچاره مجبورم تحملش کنم زشت نیستم هر کی منو دیده ازم تعریف کرده چه اخلاقم چه ظاهرم ولی اون بی انصاف هر زنی به چشمش میاد الا من با هر جور زنی دوست میشه پیر جوان مجرد متاهل
دو روز پیش فهمیدم با دوست دختر قدیمیش که قبل من قرار ازدواج گذاشتن باز ارتباط برقرار کرده ضبط مکالمه تو گوشیش فعال کردم شنیدم به دختر گفت هنوزم می خوامت
ای خدا فقط آرزوی مرگشو دارم
چجوری خام شدی از این آدم بچه دار شدی
گاهی وقتا بلاهایی کع سرمون میاد حقمون هست
این ادم هم درست بشو نیست فقط مواظب باش ازش مریضی نگیری
عزیییزم خیلی ناراحت شدم از ته دلم ازخدا میخوام به زندگیتو نو شوهرت آرامش ومحبت بده
من شوهرم باعلاقه ازدواج کردیم ولی بعدازعروسی مخصوصا بعدازبارداری من خیلی بی محبت شد اصلا خونه نمیمونه بزاریش شب هم بیرون میخوابه
قبلنا غیرت داشت ولی الان اصلا کارنداره که کجامو باکیم
بی محبتی توزندگی خیلیییی بده کاملا درکت میکنم😢😢😢
عزیزم منم شرایطم مثل تو ولی بچه ندارم تو تاپیکا بببینی میخونی دیشب شوهرم در حد کشتن منو کتک زد از صب گیج بودم تازه به خودم اومدم نمیدونم چرا اینقد حیوون شدن
تا حالا وقتی زدت پزشک قانونی رفتی؟
عزیزم اگه اینده پسرت برات مهمه به فکر بهبود وضعیت زندگیت باش
به خدا این طفل معصوما گناه دارن اینا با خواست خودشون به این دنیا نمیان که توی چنین جو متشنجی بزرگ بشن
از یه مشاور کمک بگیر .جلسات خانوادگی بذارین سعی کن همسرتو به زندگی برگردونی
در نهایت اگه نشد حداقل جدا شو تا بچت ارامش داشته باشه
اگر بخواي طلاق بگيري طلاق ميدي؟؟
اگر اذيتت نميكنه ودست بزن نداره و شرايط طلاق گرفتن نداري من جات بودم فكرميكردم وجود نداره
با بچم به زندگيم ادامه ميدادم و تو خونه همين مرد ميموندم ولي نه بهش گير مدادم نه باهاش حرف ميزدم خيانتم ميخواد بكنه بره بكنه
فقط اسمش تو شناسنامه باشه و هزينه شما و پسرت رو بده شايد چندسال ديگه آدم شد و بيخيال زناي ديگه شد
