اصلا طاقت ندارم روزايي كه ميرم سركار و مهد ميزارمش تا برم دنبالش چندبار عكساش رو تو گوشيم نگاه ميكنم ...
هميشه با خودم ميبرمش حموم .... هفته قبل با باباش رفته بودن ارايشگاه من تنهايي رفتم حموم اينقدر دلم گرفته بود همش حس ميكردم يه چيزي كمه چندبارم نزديك بود گريه كنم!!!!
من الان طاقت دوری بچه هامو ندارم ولی قبلا آدم عجیبی بودم احساس نداشتم بعضی وقتها فکر میکنم واقعا چرا اینجوری بودم بچم ۴ سالش بود گذاشتمش یک هفته خونه مامانم خودم و شوهرم رفتیم سفر
آی حال میده مسافرت اونجوری دمت گرم ما رفتیم شمال بچها دمار از روزگارم دراوردن کوفتم شد
عاشق بچه هامم، اما وقتي بيرون از خونه ام كاملا يادم ميره بچه دارم، البته زمانايي كه مثلا براي يه خريد دو سه ساعته بيرونم، نه مسافرت چند روزه،،،، فكر ميكنم كسي مثل من اصلا وجود نداشته باشه، براي خودمم خيلي عجيبه
لا حَوْلَ وَ لاقـُوّةَ إلّا باللّهِ الْعَلِيِّ العَظيمِ لامَلْجَأَ وَ لامَنجا مِنَ اللّهِ إِلّاٰ إِلَيْهِ.هيچ دگرگوني و نيرويي جز به خداوند والا و بزرگ تحقق نمي يابد و هيچ پناهگاه و جايگاه نجاتي از خدا جز به سوي خدا نيست.