خفتگان راخبرازمحنت بیداران نیست تاغمت پیش نیایدغم مردم نخوری. خدایابسیییییییارازت ممنونم وشاکرم بابت همسرمهربون وخوبی که نصیبم کردی ممنووووووونم💑 💛انشالله نی نی مونم به سلامت بدنیابیادالهییی امین🤰👪👯♂️
یکی از فامیلامون که تا زایمانش به مادرش هم نگفته بود!! روز زایمان به مامانش زنگ زده بود که بیاید من زایمان کردم😐
هیچ کس هم سورپرایزنشد والا😕همه گفتن چه بیمزه
جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏
آره واقعا چ دلیلی داره کسی بدونه ک ما بارداریم یا نه مگه وقتی ی مشکل داریم کی بدادمون میرسه یا کی دل ...
بخدا هیچ کس.من4ماه اول بارداریم رو هر روز جون دادم.یه لیوان آبم میخوردم گلاب به روتون بالا میاوردم با بدبختی آشپزی میکردم یا کارای خونه م رو انجام میدادم هیچ کس یه بار یه وعده غذا برام نفرستاد یا کوچیکترین کاری برام نکرد.فقط هربار میدیدنم میگفتن کی سونوگرافی میری و جنسیت بچه ت معلوم میشه.بعد اونم فضولی برای دونستن اینکه سیسمونی چی خریدم و چقدر هزینه کردم.الآنم دنبال تاریخ دقیق زایمانم هستن و اسم بچه
من رفته بودم مهمونی گفتن خواهرشوهرت خوبه گفتم خداروشکر گفتن تودلیش چطوره عزیزم😊من یه لحظه هنگ کردم! گفتم من خبرندارم😯
جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏
جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏
گناه داره بیخیال.احتمالا خیلی حساس بوده روحیش.بخاطر باردار نشدن.سخت نگیرید بهش. ولی حالت عادی ایناک ...
خب اینم بگم یکبار ۵ ماهه دوقلو سقط کرده بود ولی عید ک مادرشوهرش اومد خونمون ازش پرسیدم حامله نیس گفت نه خودشونو به سفرهای خارجی مشغول کردن درحالیکه عید۸ماهش بوده
بخدا هیچ کس.من4ماه اول بارداریم رو هر روز جون دادم.یه لیوان آبم میخوردم گلاب به روتون بالا میاوردم ب ...
دقیقا همینجوریه والا من ی سال پیش دستمو چاقو رفته بود از این ور تا اونور بریده بود پانسمان بود نمیتونستم تکون بدم خواهرشوهرم هرروز زنگ میزد ناهار میام پا نمی شد کاری بکنه من با ی دست کار میکردم آخرش دیگه درد باز نمیکردم آخه ادمم انقد بیشعور