اولین بار هست میام نی نی سایت.امروز بعد از چند سال فهمیدم مادرم رازی که از زندگی من میدونه فراموش نکرده وبه روم آوردمنم شروع به داد وبیداد کردم که منو از خونه بیرون کرد راستش خیلی دلم شکست بهش گفتم دیگه دخترت نیستم و تو هم مادرم نیستی منت کارایی که براش کردم سرش گذاشتم و اونم دلش شکست .الان پشیمونم از حرفان ولی از طرفی از حرفای اون دل شکسته دلم براش یه ذره شدم و مدام دارم برای هردومون گریه میکنم.نمیدونم چیکار کنم